دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

یکی بود یکی نبود!


 بسم رب الشهدا
من دو کلام حرف حساب دارم تو این دل وامونده آخه به کی بگم؟
بابا چرا حال گیری می کنید ؟
هی ما خودمونو می کشیم و دریای احساساتومونو به تلاطم در میاریم اون وقت انگار نه انگار
مگه شما نمیدونید من مشکل خود کم بینی دارم
چی؟ نمیدونید؟
خوب حالا بدونید!


 امیدوارم از مطلب زیر خوشتون بیاد مناسبتش هم!!!
هیچی به خاطر اسممونه که به حاج کاظم معروف شده
البته زیاد هم بی مناسبت نیست میشه گفت به بهانه پخش فیلم سینمایی ((آژرانس شیشه ای)) جمعه همین هفته شبکه ۱


یکی بود یکی نبود
یه شهری بود خوش قد وبالا
آدمایی داشت محکم و قرص
ایام ایام جشن بود،جشن غیرت

همه تو اوج شادی بودن

که یهو یه غول به این شهر حمله کرد


اون غول ،غول گرسنه ای بود که می خواست کلی از این شهرو ببلعه


همه نگرون شدن

حرف افتاد با این غول چیکار کنیم؟
ما خمار جشنیم به در سخت نگیریم

اما پیر مراد شهر گفت  :


باید تازه نفسا برن به جنگ غول

قرعه به نام جوونا افتاد




جوونایی که دوره کرکریشون بود رفتند به جنگ غول،


غول ، غول عجیبی بود


دستاشو قطع میکردی چند تا سر اضافه می کرد
سراشو قطع می کردی چند تا پا اضافه می کرد

خلاصه چه درد سر

دست و پای آقا غول رو قطع کردند برگشتند به شهرشون


که دیدن:

پیرشون سفر کرده


یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفت


اما یه اتفاق افتاده بود...

بعضی ها این جوونا رو یه طوری نیگا میکردن که انگار ....

غریبه می بینن

شاید هم حق داشتند آخه این جوونا مدتها بیرون از این شهر با غوله جنگیده بودن

جنگیدین با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن


دست و پنجه نرم کردن با غول زلالشون کرده بود

شده بودن اینهو اصحاب کهف

دیگه پولشون قیمت نداشت

اونایی که تونستند خزیدن تو غار دلشون و


اونایی که نتونستند مجبور به معامله شدن!!!




کلام شیدا!
((10))
 پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم

و  خویش را فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن و

حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم

((شهید محمد ابراهیم همت))




 امروز دهمین کلام شیدا را نوشتم

اگر مطلبی حرفی سخنی مخصوصا در این مورد دارید منتظرم

((باز هم می گویم دوستانی که به من لینک دادن بفرمایند تا جبران کنم و کسانی که این کار را نکرده اند دیر شود زود باشید دیگه!!!

نظرات 25 + ارسال نظر
حاجی سیدتو کشتن سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:54 ب.ظ

مرسی حاجی مو به پشتم راست شد ...حاجی سید تو کشتن
حاجی اسمه شهدارو که میاری یه طوریت نمیشه که موندی اونا رفتن ....حاجی سید تو کشتن
حاجی کوچیک که بودم بهم یاد دادن خوبا میمیرن بد ها میمونن... حاجی سیدتو کشتن

حاجی الان که بزرگ شدم میفهمم کوچیک که بودم چرا خدا دوستام ازم گرفت ..... حاجی سید تو کشتن

حاجی ماها از تو فیلتر رد شدیم اونم فیلتری که خوبارو تو خودش نگه میداشت تا به بی راه نرن..... حاجی سید تو کشتن

حاجی دوستم پدرش شهید شد با خون پدر کنکور تست زد.... حاجی سیدتو کشتن

حاجی وقتی فهمید با خون پدرش تست زده رنگ صورتش شد مثل خون باباش....حاجی سید تو کشتن
حاجی بهش گفتم چه حسی داری گفت خون بابام پایمال شد...حاجی سید تو کشتن

حاجی بهش گفت نه این حقته....حاجی سید تو کشتن
حاجی میخوای بدونی چی جوابم داد حاجی روم نمیشه بگم... حاجی سید تو کشتن

حاجی بهم گفت خون بابام همین قدر ارزش داشت... حاجی سید تو کشتن

حاجی بهش گفتم نه تو میتونی سرتو با عزت بلند کنی بگی شمای که دارید مفت میخورید میخوابید ککتون نمیگزه شبا من با گریه میخوابم شمای که الان دارید با پارو پولاتون جمع میکنید شمای که دارید با خون پدر من خودتون تمیز میکنید شمای که هی دم از اسلام میزنید ولی بدتر از ولید هستید اها با شما هستم شمای که نمیدونید جنگ چی نمیدونید جنگ زده کی نمیدونید اسیری چی نمیدونید بی فرزندی چی نمیدونید مادر که با دست خودش فرزندشو فرستاده تا تو راحت باشی کی نمیدونی پدر از داغ پسرش هنوز شبا خوابش نمیبره چه کار میکنه شمای که نیدونید فرزندی که بی پدر تمام شباشو صبح کرده کی اهای شمای که نیدونید ......حاجی سید تو کشتن

حاجی یه چیزی بهم گفت از خودم خجالت کشیدم حاجی بهم گفت بگذر ایحاجی این دانشگاه چه کار کنم گفتم برو گفت نمی شه گفتم چرا گفت رشوه قبول نمیکنم بابام یادم داد هر چیزیرو مفت نفروشم بهم گفت حاجی من خون بابا مثل تو نمیفروشم تو ار زون فروختی من گول نمیخورم ..... یه خنده ای زد دستشو زد رو شونم گفت حاجی سید تو کشتن



حاجی تو یه چیزی بهش بگو بهش بگو که سید شهید شده حاجی بهش بگو اگر خوب باشی تو هم میری پیش پدرت حاجی تورو به خون شهدا قسم نزار این از دست بدیم تو بیارش تو خط حاجی این بره اونور خیلی چیزا لو میره حاجی من چیزی بهش نگفتم حاجی خودش همه چیز میدونست حاجی منم باید برم پیشه بابا کار دارم دارم فرش میفرستم اروپا حاجی این از دست ندی ها .....حاجی سید تو کشتن کاش سید زنده بود بهت میگفت چه وبلاگ توپی داری ولی حیف که حاجی سید تو کشتن

سلام دوست عزیز
مطلب زیبایی نوشتی با این که مقداری از نامه ات را با اینکه چندین بار خواندم متوجه نشدم ولی به هر حال اگه کمکی از دست من بر میاد من هستم بسم الله

رها چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:39 ق.ظ

خدا بگم چی کارت کنه پسر! مجبوری اشک آدمو دربیاری؟ میدونی اوناییکه یه جورایی با جنگ در ارتباط بودن..اوناییکه یه جورایی سهم خودشونو پرداختن...اوناییکه...ولش کن!...خواستم بگم فقط خود ما خود مایی که اون ۸ سال رو ذره ذره حس کردیم قدرشو میدونیم!........الان که مینویسم کیبوردم خیس شده!....سخته نوشتن!سخته دردو دل کردن!من چقدر دوست دارم اونجاهایی که بوی خاکریز میده دردودل کنم.شاید به این خاطر که منم...کارت عالی بود.بازم از این کارا بکن...............راستی چرا اینقدر دلت پره؟ این همه میان دریای احساساتتو میخونن بازم شاکی هستی؟عجب!...حرف حسابایی که تو دل واموندت ! مونده رو هم بریز بیرون تا دق نکردی!

وظیفمون بود مواظب کیبوردت هم باش میدونی الان کیبورد دچنده ؟؟؟

زهیر چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:55 ق.ظ http://shohada.persianblog.com

سلام عزیز.با اجازه ما به شما لینک دادیم.

لطف کردید من هم به شما لینک دادم تا از خجالت در بیام!

فاطمه چهارشنبه 18 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:50 ب.ظ

بسم رب الشهدا
سلام علیکم
واقعا زیبا و گویا بود خیلی سخته که ادم از جونش برای مردمش
بگذره بعد همون مردم نشناسنش یا تعبیر قشنگ خودتون مثل
اصحاب کهف نگاهش بکنند
انشاالله با ظهور آقا همه نگاهها اشنا میشود
التماس دعا

بسم رب الشهدا ممنون از لطفتون
ان شاءالله با ظهور آقا همه چیز تمام خواهد شد
اندکی صبر سحر نزدیک است
باز هم به دوکوهه بیایید و نظرتون را بفرمایید

احسان پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:44 ق.ظ http://parandehbibal.persianblog.com

سلام
شهید شدن واژه ای است که خیلی دوستش دارم اما درکش نکردم میترسم درک نکرده بمیرم
اگر دانی مرا قابل/ شهادت قسمتم فرما

به نظر من هر کس این واژه را درک کند دیگر تاب ماندن ندارد و رفتنی میشود اگر خدا به کسی قدرت درک این واژه را بدهد حتما او را در زمره شهدا قرار می دهد
شهید نظر می کند به وجه الله

دانشجوی ایرانی پنج‌شنبه 19 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:42 ب.ظ http://anjoman1321.persianblog.com

سلام . ممنون از این که سر زدی . ممنون از مطالبت . بیشتر به ما سر بزن. حرف زیاد دارم برات. یا علی مدد

چشم شما هم همین طور

شمیم جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:40 ق.ظ

سلام امشب میگردم تا تکه های وجودم را بیابم خدایا مرادریاب.یامولاعلی ادرکنا بظهورالحجة

ان شا ءالله
ممنون از اینکه به دوکوهه آمدی

ضدمنکرات جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:49 ق.ظ http://monkrat.persianblog.com

سلام حاجی جون بابا کی اینجا رو واز کردید حالا دیگه ما رو هم خبر نمی کنید:)) موفق باشی و همیشه پیروز یاحق

مشتی خیلی دیر اومدی کم کم میخواستیم جمش کنیم!!!
میام پیشت
یا علی

علی جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 03:04 ق.ظ http://rocket.blogsky.com/

سلام حاجی جان
بابا من شرمنده شما هستم . انصافی حاجی جون دیگه فعلا از کار خبری نیست تا بعد.
*********
حاجی خداییش چاکرتیم در بست !!از بس جالب ومتین می نویسی که جدا دلم هوای جبهه وجنگ کرده؟(حتما می گی کجا؟ میگم بابا شیطون بیخ گوشمونه مواظب باشید!!!)
*********
حاج کاظم تشبیه بسیار زیبایی بود امید وارم که موفق باشی.
لعنت بر صدام وصدامیان.
*********
ضمنا حاجیمن یه جورایی با برادر بزرگ حاج همت رابطه دارم اگر که کاری باری خواستی بگو.
*********
ضمنا به ایمیل یه سر بزن
*********


چاکر حاجی

یا حق

سلام علی جون
مشتی خیلی با حالی
درسته دیر به دیر میایی ولی هر موقع میایی حسابی شرمندمون میکنی تو وبلاگت برات می نویسم

حاج حمید جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:14 ق.ظ http://http://hajhamid.persianblog.com/

حاج کاظم عزیز سلام. اول از هر چیز فرارسیدن ایام سوگواری ام ابیها حضرت صدیقه کبری فاطمه زهرا(س) را به شما تسلیت عرض می کنم. از اینکه به کلبه حقیر ما سرزدید و اونو با یادداشتتون منور کردید بی نهایت سپاسگزارمو برایتان آرزوی موفقیت و سر بلندی دارم.ا مطالبتونو خوندم واقعا لذت بردم .واقعا... از حرف دل گفتی . باید بگم بعضی وقتها برخی حرفها بد جوری روی دل آدم سنگینی می کنه و تحمل اون خیلی سخت و دشواره. اما بدتر از این اون چیزی که حرف دلتو با کسی بزنی که اصلا اونو درک نکنه و متوجه نشه که چی میگی. اون موقعست که انسان متوجه میشه که چرا آقا امیر المومنین (ع) با چاه نجوا و درد دل می کرد...به نظر شما چنین نیست...... التماس دعا.خدا نگهدارتون

بله واقعا زدی تو خال
به درستی که اینچنین است

هفت آسمانی جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:26 ب.ظ http://h-kia.blogsky.com

سلااااام
وبلاگ جالبی دارین.
خوشحال می شم بهتون لینک بدم.
اگه اجازه می دین .پیغام بذارید.ممنون می شم.
تا بعد

سلام
نیکی و پرسش؟!!!
تو وبلاگتون می نویسم

رها جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:41 ب.ظ

دلم تنگ بود اومدم دوکوهه............

خوش آمدید

نی جمعه 20 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 07:09 ب.ظ http://ney.blogsky.com

سلام ..... خدا خیرت بده داش!!! حال کردیم :) ... دمت جیلیز ویلیز

سلام خدا بهشما هم خیر کثیر دهد
سوختم بابا چه غلیظ نوشتی

حاج حمید شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:30 ق.ظ http://hajhamid.persianblog.com

سلام حاج کاظم عزیز. من بهتون لینک دادم.خوشحال میشم یه سری به ما بزنید. ضمنا اگه ما را قابل دونستید در صفحه تون به ما لینک بدین. ممنونم. خدا نگهدار و التماس دعا

سلام لطف کردید
من هم به شما لینک دادم

علی شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 01:19 ق.ظ http://rocket.blogsky.com/

سلام و ۱۰۰ هزار سلام به حاجی خودم

حاج کاظم بابا به خدا من تاحالا ۱۰۰ دفعه فیلم آژانس شیشه ای رو دیدم ولی هیچ گاه برای من تکراری نبوده ونخواهد شد.
خدا وکیلی هرموقع که می بینمش گریم میگره به حال و روز این جوونهایی که برای این کشور وخاک وانقلاب شهید شدند ؛ آیا اینه رسمش ؟ به نظر شما چگونه می توان از این دلاوران بابت فداکاریشون تشکر کرد ؟

*******************
راستی حاجی ایمیلو خوندی؟
*******************
یا حق.......برادر شما علی

به نظر من ما خونشون رو پایمال نکنیم تا قدم بعد...
علی جون دمت گرم

یاس کبود شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 12:08 ب.ظ

سلام به دوکوهه ...مرو مادر »مرو مادر » ای مادر .....دل بابا یه عالم غصه داره ...همه اش سر رو شونه من میذاره ...تماشا کن دیگه از دنیا سیره ...ترسم اینه زودتر از تو بمیره...توی کوچه چی اومد بر سر تو ...فدای اون دستای لاغر تو ...تو گل بودی ولی اخر پژمردی...توی کوچه بدجوری سیلی خوردی ...چی میشه من صورتت رو ببینم ... یبار دیگه روی زانو بشینم .....من هم به نوبه خود ایام فاطمیه رو به شما و همه مسلمانای جهان تسلیت میگم...یاعای و التماس دعا .

سلام
برشما هم تسلیت باد
ما مه داغداریم

ضیافت شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:06 ب.ظ http://elham57.persianblog.com

سلام...امیدوارم خوب باشی...از این بخش فیلم و گفته هایش خوب استفاده کردی...با این حال که من تقریبا با افکار حالای شما موافق نباشم..ولی هشت سال جنگ رو از نزدیک لمس کرده ام...صدامی که این قدر جنایتکار و پست بود حکومت (نه جمهوری) ایران ازش به طور ضمنی حمایت می کند....مرگ بر صدام....موفق باشین .. خوشحال میشیم به ما هم سر بزنیم . نظرتون رو نسبت به نوشته هایمان بدهی...ممنون

سلام
مردم ما از مردم عراق حمایت می کندد
نه از صدام و حزب بعث و آمریکا و اسرائیل و غیره

هلیا شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:11 ب.ظ http://ouch.persianblog.com

خیلی قشنگ به تصویر کشیدی... خوشحال میشم به منم سر بزنی

سلام
ممنون از لطفتون
حتما خواهم آمد

هبوط شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 08:28 ب.ظ http://metallurgist.persianblog.com

اول سلام
اولین باریه که میام اینجا.
خلاصه حالی کردیم.
راستی این داستان حاج کاظم با این تصاویر چقدر گویا تر شده...دستت درد نکنه.
خدا ابراهیم حاتمی کیا را هم برا ما حفظ کنه.آبروی سینمای ایرانه.
در پناه حق
یا علی

سلام
شما هم خوش آمدید
این قصه از دل آمده است و بردل می نشیند
خدا حاتمی کیا و همه کسانی که به فکر فراموش شدگان جنگ هستند طول عمر بده
یا علی

موفق و پیروز باشی از بابت نوشته هات ممنونم به قصر منم بیا خوشحال می شم

چشم
حتما

علی شنبه 21 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:32 ب.ظ http://akherat.persianblog.com

السلام علیک یا بنت رسول الله یا فاطمه الزهرا(س)
سلام دوست عزیز!
راستش رفتم زبانحالمو که مثل زبانحال دوست عزیزم رها بود بنویسم جرات نکردم. چون دیدم به منهم توصیه مراقبت از کیبوردمو میکنید و مطلبی که مینویسم قربونی میشه.نه؟
ضمنا من با اجازتون بهتون لینک دادم. بازم به ما سر بزن.موفق باشید. یا حق

سوء تفاهم شده
تو وبلاگت می نویسم

بسیجی یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 05:35 ب.ظ http://fakeh.persianblog.com

مکه من فکه بودو منای من دوکوهه .....قبله ی من جبهه بودوکربلای من دو کوهه
سلام
اسم وبلاگ من فکه است سر بزن خوشحال می شم

سلام برادر حتما میرسم خدمتتون

سینا یکشنبه 22 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 06:52 ب.ظ http://chauvin.prsianblog.com

یاد یاران سفر کرده بخیر

آبدارچی مدیرسایت!(رسانیک) دوشنبه 23 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:11 ق.ظ http://www.rasanic.com/abdarkhaneh

سلام.....
حاجی اینجا رو تو کدوم عملیات گرفتی ؟! خبر می کردی بیاییم یه گردگیری بکنیم ..... واقعا که دست مریزاد .... دوباره موبه تنم راست شد .... یه بار دیگه فیلمی رو که دهها بار دیدم مرور کردم ... فیلم که نه داستان زندگی ما .... قول بدیم با امثال عباس مهربون تر باشیم ..... ان شا الله

حسین یکشنبه 29 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 09:23 ق.ظ http://hosein.persianblog.com

باحال بود ولی دوست دارم بقیشو بنویسی تا زمان حال برسونی که بعضیا چجوری خونشونو می خوان پایمال کن

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد