دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

قربون کبوترهایی حرمت....

به نام یار


امشب یکی از شبهای است که برا من به اندازه یه سال طول میکشه


یک شب طولانی و خسته کننده یک شب پر از انتظار


به امید فردا!


آخه فردا مسافرم یک سفر نه چندان دور به شهری که با شنیدن نامش ابتدا دلت هوای صاحبش را میکند


آری مشهد الرضا


فردا قراره برم امام رضا قراره برم پابوس آقایی که از فضل و عنایتش دلها بی تاب میشوند


خب دیگه دلتون بسوزه خیلی هم بسوزه البته حق هم دارید کم سعادتی که شاخ و دمب نداره!!!


ان شاءالله روزی همتون بشه توی همین ایام و در همین روزها به زودی زود به زیارت ثامن الحجج مشرف بشید من همه خوانندگان وبلاگم رو دعا میکنم پس به دوستتاتون بگید تا نرفتم بیان خواننده وبلاگ من بشن تا شامل دعای خیر من بشن وگرنه که شرمنده غیر از خواننده های وبلاگ و کسانی که شخصا التماس دعا گفته باشن ظرفیت برا دعا نداریم... نبود؟!!!


به هر حال اگه خوبی بدی زشتی زیبایی تلخی شیرینی و ..از ما دیدید حلال کنید


اگه رفتم و بر نگشتم دیگه بی حاج کاظم میشید دیگه هیچ کس نیست براتون این مطالب مفید جذاب و بی مزه رو بنویسه دلم خیلی براتون میسوزه!


برام خیلی دعا کنید تا اونجا زبونم گیر نکنه و بتونم همه حرفهامو به آقا بزنم من هم نائب الزیاره همه شما هستم


یکی از دعاهای من اونجا حتما اینه که بخش نظرات بلاگ اسکای راه بیفته خدا را چه دیدید شاید حاجت روا شدیم


دل ما رو شیکستند    بستند کربلا رو
اما خدا نگیره         ا ز ما امام رضا رو





آرام آرام در خیابان قدم میزنی اما عجله در چشمانت موج میزند


انتهای خیابان را نگاه میکنی یک گنبد می بینی با دو گلدسته


چراغهای حرم از دور شب را جلوه ای دو چندان بخشیده است چراغهای رنگارنگ


در اطراف گنبد فراوان است دوست داری ساعتها نگاهشان کنی اما!


گویا با دیدن این صحنه پاهایت قدرت میگیرد و با همه توان به سمتش روانه میشوی


با خود فکر میکنی که در هنگام وصل شدن چه بگویم


چشمت را از گنبد بر نمیداری هر چه جلوتر میروی نزدیکتر میشوی اضطراب بیشتر میشود


مقداری میترسی ولی با همه توان حرکت میکنی


حال دیگر روب روی حرم ایستاده ای نگاه میکینی گویا همان موقع دلت میشکند و دوست داری زمین را در آغوش بگیری و آسمان چشمانت را به باران اشک مهمان کنی


قدمهایت ملایم شده و دیگر آن شتاب اولیه را ندارد آرام آرام پیش میروی


صدای مناجات آرام به گوشت میرسد در حال قدم زدن در عرش هستی


احساس میکنی که دنیا زیر پای توست و داری از بالا زمین را نگاه میکنی


همه جا روشن است یک گنبد طلایی که نور ظاهریش مشهد را روشن کرده و نور واقعیش عالم را روبه روی توستبه سمتش قدم بر میداری گوشه ای مینشینی گنبد و گلدسته چراغانی شده را نگاه میکنی


دل شکسته ات شکسته تر میشود بغض گیر کرده ات میشکند اشکی که ساعتهاست در گوشه ای از چشمت جا گرفته آرام آرام به گونهات میلغزد و زبان قفل شده ات باز میشود


حتما خیلی حرفها با آقایت داری


تنهایت میگذارم


التماس دعا





کلام شیدا!
((۱۶))
برادران و خواهران ، شهادت بالاترین مرحله تکامل است و از خداوند


میخواهم شهادت را نصیبم گرداند و به کلیه مشتاقان این فرصت را بدهد


که ثواب شهید شدن را کسب کنند


((شهید سید بلال حسینی))


نظرات