یکی بود یکی نبود!

 بسم رب الشهدا
من دو کلام حرف حساب دارم تو این دل وامونده آخه به کی بگم؟
بابا چرا حال گیری می کنید ؟
هی ما خودمونو می کشیم و دریای احساساتومونو به تلاطم در میاریم اون وقت انگار نه انگار
مگه شما نمیدونید من مشکل خود کم بینی دارم
چی؟ نمیدونید؟
خوب حالا بدونید!


 امیدوارم از مطلب زیر خوشتون بیاد مناسبتش هم!!!
هیچی به خاطر اسممونه که به حاج کاظم معروف شده
البته زیاد هم بی مناسبت نیست میشه گفت به بهانه پخش فیلم سینمایی ((آژرانس شیشه ای)) جمعه همین هفته شبکه ۱


یکی بود یکی نبود
یه شهری بود خوش قد وبالا
آدمایی داشت محکم و قرص
ایام ایام جشن بود،جشن غیرت

همه تو اوج شادی بودن

که یهو یه غول به این شهر حمله کرد


اون غول ،غول گرسنه ای بود که می خواست کلی از این شهرو ببلعه


همه نگرون شدن

حرف افتاد با این غول چیکار کنیم؟
ما خمار جشنیم به در سخت نگیریم

اما پیر مراد شهر گفت  :


باید تازه نفسا برن به جنگ غول

قرعه به نام جوونا افتاد




جوونایی که دوره کرکریشون بود رفتند به جنگ غول،


غول ، غول عجیبی بود


دستاشو قطع میکردی چند تا سر اضافه می کرد
سراشو قطع می کردی چند تا پا اضافه می کرد

خلاصه چه درد سر

دست و پای آقا غول رو قطع کردند برگشتند به شهرشون


که دیدن:

پیرشون سفر کرده


یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفت


اما یه اتفاق افتاده بود...

بعضی ها این جوونا رو یه طوری نیگا میکردن که انگار ....

غریبه می بینن

شاید هم حق داشتند آخه این جوونا مدتها بیرون از این شهر با غوله جنگیده بودن

جنگیدین با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن


دست و پنجه نرم کردن با غول زلالشون کرده بود

شده بودن اینهو اصحاب کهف

دیگه پولشون قیمت نداشت

اونایی که تونستند خزیدن تو غار دلشون و


اونایی که نتونستند مجبور به معامله شدن!!!




کلام شیدا!
((10))
 پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم

و  خویش را فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن و

حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم

((شهید محمد ابراهیم همت))




 امروز دهمین کلام شیدا را نوشتم

اگر مطلبی حرفی سخنی مخصوصا در این مورد دارید منتظرم

((باز هم می گویم دوستانی که به من لینک دادن بفرمایند تا جبران کنم و کسانی که این کار را نکرده اند دیر شود زود باشید دیگه!!!