امیدوارم از مطلب زیر خوشتون بیاد مناسبتش هم!!!
هیچی به خاطر اسممونه که به حاج کاظم معروف شده
البته زیاد هم بی مناسبت نیست میشه گفت به بهانه پخش فیلم سینمایی ((آژرانس شیشه ای)) جمعه همین هفته شبکه ۱
یکی بود یکی نبود
یه شهری بود خوش قد وبالا
آدمایی داشت محکم و قرص
ایام ایام جشن بود،جشن غیرت
همه تو اوج شادی بودن
که یهو یه غول به این شهر حمله کرد
اون غول ،غول گرسنه ای بود که می خواست کلی از این شهرو ببلعه
همه نگرون شدن
حرف افتاد با این غول چیکار کنیم؟
ما خمار جشنیم به در سخت نگیریم
اما پیر مراد شهر گفت :
باید تازه نفسا برن به جنگ غول
قرعه به نام جوونا افتاد
جوونایی که دوره کرکریشون بود رفتند به جنگ غول،
غول ، غول عجیبی بود
دستاشو قطع میکردی چند تا سر اضافه می کرد
سراشو قطع می کردی چند تا پا اضافه می کرد
خلاصه چه درد سر
دست و پای آقا غول رو قطع کردند برگشتند به شهرشون
که دیدن:
پیرشون سفر کرده
یکی از پیر جوونای زخم چشیده جاشو گرفت
اما یه اتفاق افتاده بود...
بعضی ها این جوونا رو یه طوری نیگا میکردن که انگار ....
غریبه می بینن
شاید هم حق داشتند آخه این جوونا مدتها بیرون از این شهر با غوله جنگیده بودن
جنگیدین با غول آدابی داشت که اونا بهش خو کرده بودن
دست و پنجه نرم کردن با غول زلالشون کرده بود
شده بودن اینهو اصحاب کهف
دیگه پولشون قیمت نداشت
اونایی که تونستند خزیدن تو غار دلشون و
اونایی که نتونستند مجبور به معامله شدن!!!
کلام شیدا!
((10))
پدر و مادر! من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم
و خویش را فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن و
حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست دارم
((شهید محمد ابراهیم همت)) اگر مطلبی حرفی سخنی مخصوصا در این مورد دارید منتظرم ((باز هم می گویم دوستانی که به من لینک دادن بفرمایند تا جبران کنم و کسانی که این کار را نکرده اند دیر شود زود باشید دیگه!!!
امروز دهمین کلام شیدا را نوشتم
ایام میلاد حضرت زینب فرا رسید
اما چه میلادی؟
میلاد حضرت زینب با همه متفاوت است
شبی که باز هم اشک سراغ چشمانت می آید
امیدوارم از خواندن مطلب زیر ناراحت نشوید!
صدایت به گوش می رسد
صدایت هنوز به گوش می رسد
روزی که آمدی
صدای گریه هایت که با دیدن برادر به خنده تبدیل شد
روزی که او را نمیدیدی
که با گریه به غروب می رسید
روزی که با پدر به مسجد می رفتی
که فضای مسجد با صدای الله اکبر معطر می شد
و روزهایی که با پدر و مادر و دو برادرت بودی
که روزهای وصال بود
اما....
باز هم صدایت به گوش می رسد
آن روز که مادر را با سینه خونین دیدی
و با گریه مادر را تسکین می دادی
صدای ناله های شب تشیع:
(مادر جوانم کجا میروی)؟
هنوز صدایت به گوش می رسد
روزی که محراب خونین شد و فرق پدرت را شکافته دیدی
همان روز که یتیمان با کاسه های شیر به سمت خانه شما هجوم می آوردند
صدای گریه هایت که می گفت:
(بابای غریبم کجا میروی)؟
بازهم صدایت به گوش میرسد
صدای گریه های بی امانت
از رنج دیدن برادر مسموت که به خود می پیچید
از تیرهایی که به سمت تابوتش روانه شد
صدای ناله ات :
(برادر بی یارم کجا میروی)؟
و بالاخره آن روز خونین
همان روز که خورشید هم ناله میکرد
روزی که برادرت را دیدی
آن گونه که هیچ کس ندیده بود!
صدایت به گوش می رسد
(برادر تشنه ام کجا می روی؟)
او هم رفت و تو تنها شدی اما این تازه شروع ماجرایی دیگر بود
روزهای اسارت آوارگی و .....
صبر
و بعد از اینها صدایی که هر انسانی را مبهوت می کند
که گفتی:
((ما رایت الا جمیلا))
((ندیدم چیزی غیر از زیبایی))
و الحق که صبر را هم درس دادی
سر نى در نینوا مىماند اگر زینب نبود
کربلا در کربلا مىماند اگر زینب نبود
چهره سرخ حقیقت بعد از آن طوفان رنگ
پشت ابرى از ریا مىماند اگر زینب نبود
چشمه فریاد مظلومیت لب تشنگان
در کویر تفته جا مىماند اگر زینب نبود
زخمه زخمىترین فریاد،در چنگ سکوت
از طراز نغمه وا مىماند اگر زینب نبود
در طلوع داغ اصغر،استخوان اشگ سرخ
در گلوى چشمها مىماند اگر زینب نبود
ذو الجناح داد خواهى،بىسوار و بىلگام
در بیابانها رها مىماند اگر زینب نبود
اگر در مورد حضرت زینب (س) مطلب می خواهید به آدرس پایین بروید
http://www.irib.ir/occasions/H%20zienab/H%20zienab.htm
کلام شیدا!
((۹))
پیرو خط امام و انقلاب باشید و از پیروی امام امت کوتاهی نکنید
من روحم را به خدا
سلاحم را به پاسدارن
وراهم را به بازماندگان می سپارم.
((شهید رضا سرلک))
بسم رب الشهدا
اولا من یه معذرت خواهی بدهکارم!
به شما نه الکی قیافه حق به جانب نگیرید
چند روز پیش یه مطلب نوشتم که بابا این رها کیه و...
بعدش هم نوشتم یه عده تماشاگر نما قصد تخریب روحیه من رو دارند که باز منظورم به همون رها بود
خلاصه بد جور قاط زده بودیم که یهو طرف اومد و بد جور شرمندمون کرد
فکر کن با یکی داری دعوا خفن میکنی و یهو طرف دست میکنه تو جیبش تو هم حتما فکر میکنی داره قمه رو در میاره تو هم اماده میشی که زود یه نیمچه ای در بیاری(چون کلاسمون به قمه نمیخوره) و بیفتی به جونش که میبینی طرف یه شاخه گل از جیبش در میاره ومیده بهت!
حالا اون موقع شما چه حالی دارید نه جون من چه حالی دارید؟
خلاصه خوب حالمونو گرفت و این مطلبو برام نوشت :
((...تورا دوست دارم ای دوکوهه ! تو را دوست دارم که بوی بهشت می دهی ! تو را دوست دارم که دامنت برای یک بار هم آلوده نشد . تو را دوست دارم که به بودنم هستی دادی . تو را دوست دارم که تو با حسینم آشنا کردی . تو را دوست دارم که زندگی را تو برایم تفسیرکردی .))
خب حالا شما بگید آدم حالش گرفته نمیشه؟!!!
دیگه یادمون رفته که زمین صاحب داره زمان صاحب داره ما همگی صاحب داریم
ولی هر کار میکنیم حریف این نفس لا مسب نمیشیم که نمیشیم
البته اینم بگم ما دوست داریم آدم بشیم ولی یه نمه زمونه رو ما تاثیر گذاشته به قول امروزی ها ((جو گرفتتمون))
اما هنوز غروب جمعه که میاد انگار غم عالم رو میریزن تو دل ما خورشید باهامون حرف میزنه
انگار همه دارن گریه میکنن ما هم مات و مبهوت نیگاشون میکنیم!
ولی دوباره از شنبه صبح شروع میشه:
فقط تاکسی ها میدون آزادی سوار میکنن دیگه کسی شهدا و انقلاب و امام حسین سوار نمیکنه!
هر گوشه شهر یه تابلوی بزرگ تبلیغاتی از فلان شرکت بزرگ با دو تا لامپ قوی نصب شده ولی عکس شهدا از دیوارها پاک شده و کمرنگ شده کسی هم نیست که اینارو درست کنه!
دیگه سرخی خون شهدا رو با سرخی لبها و گونه ها عوض کردند و سیاهی چادرها را سیاه چشمان ازبین برده اند
افسوس!
اگر مجله ای در مورد شما مطلب بنویسد حتما اکثرش برگشت خواهد خورد ولی اگر عکس درشت و رنگی فلان بازیگر زن سینما چاپ شود کار به چاپ دوم و سوم خواهد کشید
اگر مادر شهیدی در گوشه ای از این شهر منتظر ماشین باشد هیچ کس او را سوار نمیکند ولی برای سوار کردن زنان خیابانی ماشینها در صفند!
دیگه اکثر بلیطها برای کیش و دوبی پیش خرید شده و کسی سراغ دوکوهه نمیره
و هزاران داغ دیگه که شما بهتر از ما میدانید
میدونم که دل شما هم خون است و اشکهایتان از این بی حرمتیها جاری
ولی گفتم تا بدانید که هنوز ما به فکریم هنوز داغداریم هنوز پریشانیم و از همه مهمتر شرمندتیم آقا!
ما رو بگو که دلمون و خوش کردیم به یه صفحه به نام دوکوهه
امیدوارم که شما هم راضی باشی راستی آدرس وبلاگ منو که دارید! اگه امدید حتما نظرتان را بفرمایید!!!
خاک پایتان
رضا