ازآسمان که افتادم کمرم درد گرفت با زحمت بلند شدم خودم را به زور چپ و راست کردم و قلنج هایم را شکاندم!
چند روز بعد هم به کلینیک خصوصی رفتم ودر بخش ارتوپدی چند عکس ازاین کمر وامانده انداختم!
بالهایم که شکست کمی گریه کردم اما زود به فکر خرید بک جایگزین زمینی افتادم 206 اولین گزینه بود اسپورت و جوان پسند!
اشکهایم که خشک شد برای خودم هزار دلیل آوردم مگر لبخند چه ایرادی دارد اصلا شاد باشم بهتر است!
لبخند هم بی صفا شد مرا به یاد قهقه های جادوگر شهر اوز می انداخت!
((امان از این پلشتی ها!))
با هر قدم از آسمان دور شدم
خدا! آسمان میخواهم ...بال می خواهم...اشک و لبخند می خواهم
راستی!
مگر آسمانی هم هست؟!
تا چند سکوت؟
بازهم باید طومار محکومیت پر کنیم؟
خسته شدیم دیگر
این معز الاولیا و مذل الاعدا