دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

خاک و باران!

 هو الطیف
اول سلام
خب خدا را شکر مثل اینکه کار ما داره درست میشه که وبلاگ رو به موقع (هشت روز که زیاد نیست!!!) به روز کنیم
خدمتتون عرض کنم که بعد از روزها و ساعتها و شاید دقیقه ها انتظار بالاخره دوستانی که لینکشون در دوکوهه نبود به این آرزو رسیدند!!!
البته این کار مقدار زیادی انرژی و زمان و هزینه!از من گرفت که اونم به خاطر گل روی شما بی خیال میشم
البته اگه خدا بخاد میخام این لینکها رو هم مثل قبلی ها تو یک متن بیارم ولی خدایی خودتون قضاوت کنید بعضی این اسم ها رو تو هیچ متنی نمیشه آورد !
در ضمن خیلی دوست دارم یه دستی به سر و صورت دوکوهه بکشم یه قالب جدید یه رنگ بهتر ولی حیف که بلد نیستم اصلا من از اول بچگی استعداد دو تا کار رو نداشتم یکی بستن بند کفش بود یکی هم وبلاگ نویسی !
تو همون بچگی هم به خاطر این دو تا سر کوفت میخوردم(لطفا دلها بسوزه)

ولی به هر حال اگه کسی میتونه کمکی به ما بکنه بسم الله چون دوکوهه متعلق به من و فرد خاصی نیست دوکوهه متعلق به خود دوکوهه است
 پس اگه طلبه اید یه مددی به ما بدید یا علی!

یه عذرخواهی هم بدهکارم بابت اینکه تو هفته بسیج مطلبی در این مورد ننوشتم البته شما هم به من حق بدید چون تازه از کربلا اومده بودم(مثلا میخام بگم منم کربلا رفتم!) یه مقدار سرم شلوغ بود

هر چند دیره ولی :
هفته بسیج مبارک باد





خب به امید خدا یه داستان نه چندان بلند آماده کردم  بزارم تو وبلاگ
چون اولین تجربه است شدیدا به نظرات شما محتاجم !
امروز اولین قسمت رو گذاشتم تو وبلاگ تا نظر شما چی باشه ادامه بدم یا نه؟!
----------------------------------------------------------------------------------------------------

خاک و باران
((قسمت اول))

بسم رب الشهدا
خسته بود!
دائم به ساعتش نگاه می کرد
بارون داشت شدت می گرفت
یه دفعه یه صدا از پشت سرش شنید
-جواد... جواد
برگشت دید زینبه  با چادر خیس که دیگه چیزی نمونده بود ازش آب بچکه داره نیگاش میکنه
- دختر مگه تو چتر نداری؟
-علیک سلام
- ببخشید ...سلام. چرا اینقدر دیر کردی؟
- تو ترافیک گیر کرده بودم .تو خودت که از من خیس تری
-ولش کن بابا بریم تا خیس تر نشدیم
سوار تاکسی شدند و راه افتادند به سمت بهشت زهرا
- زینب من نمیدونم چرا همیشه بارون میذاره موقعی که ما میخاییم بریم بیرون بیاد
-آخه میگن بارون شاعرانه است!
- بابا ما که از بارون فقط سرما و خیسی و پاچه گلی نصیبمون شده!
- بابام همیشه میگفت وقتی بارون میاد ملائکه از آسمون با شیلنگ افتادند به جون زمین و دارن میشورن!
- خدا رحمت کنه باباتو  خوب شد نگفت موقع زلزله هم ملائکه دارند گرد گیری میکنند.فکر کنم برای همینه هر وقت ما میخایم بریم سر قبر بابات هوا بارونی میشه

پدر زینب نزدیک دو سالی بود که شهید شده بود  حاج علی فرمانده جواد بود سر همین آشنائیت هم جواد رو گرفت برا زینبش ولی سه روز بعد از اینکه جواد و زینب به هم محرم شدند حاج علی شهید شد خدا بیامرز نتونست دخترش رو تو لباس عروسی ببینه

- بفرمایید این هم مزار بسیجی شهد حاج علی فدایی اگه با پدرتون کار خصوصی دارید بنده رفع زحمت کنم
- جواد بابام قبل شهادتش چیزی به تو نداد که بدی به من؟
-چرا راستش سند شیش دنگ زمین بود  داد به من و گفت این رو بده به زینب ولی چون منطقه بیشتر بهش احتیاج داشت وقف جبهه کردمش !
-جواد جدی میگم ’ نامه ای ’ بسته ای ، نمیدونم دیگه.. هیچی به تو نداد برسونی دست من؟
- نه به جون خودم باور نداری بیا بگرد!

زینب نیگاه به عکس باباش تو تابلو کرد اشک تو چشماش جمع شد مثل همیشه چادرش رو رو صورتش کشید و آروم شروع کرد  گریه کردن

چند دقیقه ای گذشت جواد هم که بغض گلوش رو گرفته بود اومد بالای سر زینب و گفت :خب دیگه اشکها تون رو نگه دارید  بعدا به دردت میخوره ها ! از من گفتن بود
زینب صورتش رو از زیر چادر در آورد و شروع کرد اشکهاشو پاک کردن و گفت :
نترس برای شما هم  نگه داشتم
- عمرن مثل اینکه قراره این دفعه که برگشتم بساط عروسی رو به راه کنیم!
- اگه این دفعه دیر بجنبی با مامانم طرفی ها!
- زینب خانم پاشو بریم ما یه روز دیگه بیشتر مهمون شما نیستیم زود باش دوباره وقت کم میاریما!

زینب بلند شد دیگه رنگ چادرش گلی شده بود جواد خندید و گفت : خوبه دیگه ما تو منطقه لباس خاکی میپوشیم شما پشت جبهه چادر خاکی

بارون شدت گرفته بود جواد و زینب تند سوار ماشین شدند و برگشتند جواد زینب رو تا در خونش رسوند و برگشت قرار شد فردا صبح جواد قبل از اینکه راه بیفته بیاد و با زینب و مامانش خداحافظی کنه 

اون شب طولانی هم تموم شد تا صبح رسید...

((ادامه دارد))


کلام شیدا!
((۳۴))

حجاب مشتی محکم است بر دهان عیش و نوش طلبان و خدای نا کرده حفظ نکردن آن خیانت است به خون شهداء راه حق.



((شهید علی خلج))

در پایان ضمن عرض تسلیت به سبب هتک حرمت حرم امام هادی و عسگری و قتل عام عده زیادی از مسلمانان به دست مزدوران آمریکایی از شما می خواهم برای آزادی کشور مسلمان عراق از دست تجاوز گران دعا کنید
ببخشید باز زیادی حرف زدم
هر کسی لینکش جا مونده بگه  ،در خدمتیم!
التماس دعا

نظرات 37 + ارسال نظر
ملیکا چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:11 ب.ظ http://zohour14.persianblog.com

به نام خدا...با عرض سلام و تبریک به مناسبت هفته بسیج....خسته نباشید....ممنون از اینکه بالخره بعد از قرن ها و سالها و ماه ها و روز ها و ساعت ها و دقایق و ثانیه ها انتظار ما را به ارزوی دیرینه مان رساندین و لینک دادین!!!!خسته نباشید واقعاُُ حالا چقدر وقت و هزینه برد؟؟؟اگه بفرمایید قسطی میدیم!!!چرا لینک من رفته اون بالا ها؟؟؟!!!اینجوری خوب نیست من از همه کوچیکترم ماله من را بیارید پایین(جدی نگیرید)....قالب وبلاگتونم خیلی خوبه....امدیوارم بالخره بعد از قرن ها و سالها و ماه ها و روز ها و ساعت ها و دقاقیق ثانیه ها و ... تفکر و اندیشه بالخره بتونید یک انشاء برا این لینک ها پیدا کنید....مطالبی هم که نوشته بودید خیلی زیبا بود....دیگه فکر نکنم چیزی یادم رفته باشه!!!....التماس دعا....یا علی

میم چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:55 ب.ظ http://iram.persianblog.com

بگم آخر داستانت چی میشه ...؟؟؟؟ آقا جواد میره جبهه و دیگه بر نمی گرده ... بعد هم زینب میره سر مزار هم باباش هم جواد .... و باز هم از آسمون بارون میومده ... ( ترو خدا برای اینکه من ضایع نشم همین طوری تمومش کنید ) ولی راستش این داستانها هر چی هم تکراری باشه دوباره شنیدنش خالی از لطف نیست ..... التماس دعا .... یا علی ...

مهدی(بچه های قلم) چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:11 ب.ظ http://www.b-ghalam.persianblog.com

بسمه تعالی***سلام علیکم.سری به ما نمی زنید چرا بابا یاد ما هم باشید.یاعلی مدد.درضمن منم هفته بسیج را به مقتدای بسیجیها و همه رفقا تبریک عرض می کنم.یا علی مدد

نیلوفر چهارشنبه 12 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ب.ظ http://delshodehgan.persianblog.com

سلام ....زیارت قبول ...واقعا برای مشتاقان حضور در انجا هم دعا کردین ؟؟؟؟؟؟؟

مهدی(بچه های قلم) پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:10 ق.ظ http://www.b-ghalam.persianblog.com

بسمه تعالی***مجددا سلام ۲ ساعت پیشم اینجا بودم.دوباره رفت دیدم که قدم رنجه کردید.بازم تشریف بیارید.یا علی مدد

با ولایت زنده ایم پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:46 ق.ظ http://imanyee.persianblog.com

سلام علیکم خسته نباشید . خیلی لطف کردین تشریف اوردین ؛ همه جور در خدمت هستم بی صبرانه منتظر ادامهء مطلب شما هم هستم . در مورد هتک حرمت حرم ائمه هم تسلیت میگم اما بخدا خیلی دلم گرفته . به قول عزیزی بفدای مولای غریبمان ...

رها پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:23 ق.ظ http://abine.persianblog .com

سلام ! چون اصرار کردی اومدم ! داستانتو تو آفلاین میخونم ! بزنم به تخته خوب داری پیش میری.
روزهای در بهشت هم ۴ قسمت اولش رو دادم مهدی بزنه تو بانک داستان نسل آفتاب. شاید باورت نشه هنوز وقت نکردم چهار قسمت بعدی رو ویرایش کنم. شرمندتم به خدا. یه ذره صبر کن دو هفته دیگه کلاسای این ترمم تموم میشه سرم خلوت که شد درستش میکنم.
از بابت هدیه ات هم منون هرچند هنوز بازش نکردم!!
خب دیگه اینقدر این ماه ما رو اذیت نکن !! گرفتی کی رو میگم؟ چی میشه دو دقیقه بشینه پای کامپیوترت؟ نمیخورتش که! عجبا....

** یا علی و التماس دعا **

بهرامی پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:07 ق.ظ http://bahrami734.persianblog.com

سلام حاجی... بابا ما که همیشه پاتوقمون دوکوهه است ... شما بگی نگی ما همیشه اینجا هستیم... دیگه اینکه تو رو خدا یه خورده دیکته تون رو قوی کنید چند تا غلط دیکته ای دارید اینجا... دیگه اینکه داستانتون رو هنوز نخوندم باشه برای دفعه بعدی که اومدم آخه الان وقت ندارم ولی همینطوری چند خطش رو که خوندم فهمیدم خیلی زیباست.... حالا که هستید یه بار دیگه هم بگم زیارتتون قبول.... انشاءالله همیشه قسمتتون بشه .... التماس دعا

مهدی پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:11 ق.ظ http://msasaniir.persianblog.com

سلام
دستت درد نکنه که به ما هم سر زدی. خواستم یاد آوری کنم که قرار یادت نره
فعلا
یا علی

مهدی پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:29 ق.ظ http://akhbar30.persianblog.com

سلام حاجی !لطف کردی که تشریف اوردی و به ماهم سری زدی داستانت هم خیلی جالبه حتما دنبال می کنم اما حیف که دیر به دیر اپدیت می کنی راستی لینک ما که یادت رفته مگه ما دل نداریم که لینکمون تو وبلاگ دوکوهه باشه !!
فعلا یاعلی التماس دعا .

علی انصاری پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ب.ظ http://rocket.blogsky.com

سلام حاجی خسته نباشید
هفته بسیج هم مبارک باد
التماس دعا

آفتاب پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:12 ب.ظ http://hoosna.persianblog.com

اگه کمک خواستی می تونی رو ما حساب کنی ، حالا نمیگم نویسنده ام ولی بالاخره ..... استغفرو الله ... تف به ریا ... .
بگذریم ، از وبلاگت خیلی خوشم اومد . راستی آهنگ خیلی قشنگی رو وبلاگت گذاشتی ، این روزا کمتر کسی پیدا میشه که .... . التماس دعا .

میثم پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:57 ب.ظ http://mrblue.persianblog.com

سلام اقا ما رو هم تحویل بگیر.!.!.! اوچیکیم.

یه آدم عادی اما نه خیلی... پنج‌شنبه 13 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:00 ب.ظ http://npt.persianblog.com

سلام. خسته نباشی حاجی... چه خبر ؟ اوضاع و احوال رو به راس؟!! موءید و منصور باشی... التماس دعا

fd جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:24 ق.ظ http://sarab76.blogspot.com

سلام به دوکوه
سلام به یادگاران دو کوه
ما هم یه چیزای می نویسیم تا بلکه آنچه را که بر سر دوکوهی ها و امثال آنها در اوردند بگوییم آخر گفتمان ازاد است
یه سری هم به ما بزن و یه چیزی انجا بگذار

با ولایت زنده ایم ( منتظران شهادت) جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:43 ق.ظ http://imanyee.persianblog.com

شهید خداوردی قنبری

شهادت پایان مرگ و مردگی‌هاست. ما با خون خود به این مردگی‌ها پایان خواهیم داد و ضامن ضربان مداوم رگ‌های امت اسلامی خواهیم شد، اسلام نیازمند به شهداست و انسانیت نیازمند به تزیرق خون، ما با شهادت خود همه این نیازها را برآورده خواهیم ساخت.
اللهم التوفیق الشهاده فی السبیلک بحق محمد و آله (صلی الله علیه وآله وسلم.

عرشیان جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:23 ق.ظ http://arshian.persianblog.com

سلام....زیاد بود آف می خونم ...... یه سری هم به ما بزن بد نیستا......یا علی ...التماس دعا.

بهرامی جمعه 14 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:24 ب.ظ http://bahrami734.persianblog.com

سلام حاجی... اومدم داستانت رو خوندم...زودی قسمتهای بعدی رو بذار خیلی زیباست.... حالا دیدید ما همیشه توی دوکوهه هستیم؟/... التماس دعا...

سینا ( یاران ولایت ) شنبه 15 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:35 ق.ظ http://hamed60.persianblog.com

سلام علیکم . خوبی دادا ؟ ممنون از اینکه هنوز به یاد ما هستی . راستی چرا جمعه در گردهمایی وبلاگهای خودی شرکت نکردی ؟ به امید دیدار . یا حق . التماس دعا /

حمزه شنبه 15 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:24 ق.ظ http://khoshe.persianblog.com

سلام .زیبا بود. ولی کمی طولانی. به ما هم سری بزن ونظرت را بگو .(راهنمایی یادت نره)

مهدی شنبه 15 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:22 ب.ظ http://msasaniir.persianblog.com

سلام
اولا اینکه لینک وبلاگ من رو نذاشتی بعدش اینکه نیومدی و بعد بعدش اینکه ... یادم رفت چی میخواستم بگم
فعلا
یا علی

خیبر شکن شنبه 15 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 02:42 ب.ظ http://kheibarshekan.persianblog.com/

سلام ... استاد خوبی .. خوشی .. الحمد لله ... به اندازه همه محبتی که به ما داری شرمنده !! ببخشید که دیر تونستم بیام ... وقتی هم که اومدم لذت بردم .. مثل همیشه قشنگ و به جا بود ... التماس دعا

با ولایت زنده ایم شنبه 15 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:42 ب.ظ http://imanyee.persianblog.com

شهید مصطفی چمران

عشق هدف حیات است و محرک زندگی من است، و زیباتر از عشق چیزی ندیده‌ام، و بالاتر از عشق چیزی نخواسته‌ام، عشق است که روح مرا به تموج وا می‌دارد، قلب مرا به جوش می‌آورد.

( حاج کاظم جان ؛ اگه زیاد سر میزنم بگو تو رو خدا ! آخه نمیدونم چرا ولی احساس میکنم باید هی یه سری اینجا بزنم . )

بشارت یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:26 ق.ظ http://besharatgroup.persianblog.com

سلام به دوست وهمسنگر عزیزم حاج کاظم// از اینکه با تاخیر امدم معذرت میخوام// داستان جالبی بود منتظرم بقیه اون رو بخونم// گرد حرم دویده ام صفا ومروه دیدهام هیچ کجا برای من کربلا نمی شود

فطرس یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 08:46 ق.ظ

ما از دوکوهه امدیم اینجا غریبیم.
یا علی التماس دعا.

علیرضا یکشنبه 16 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:42 ب.ظ http://shieh.persianblog.com

با سلام. زحمت کشیدید و لینک وبلاگ این حقیر را قرار دادید. خلاصه اگر هزینه ای در بر داشته بفرمائید، پرداخت می کنم!!! این اولین پرداخت: برای سلامتی شما همین الان یک صلوات فرستادم! خاطره زیبائی بود منتظر ادامش هستم. راستی مدت ۸ روز برای مطلب بعدی خیلی دیره! والا جدی می گم، کمتر بشه بهتره. بنده هم مثل شما در خصوص وضع ظاهری وبلاگ زیاد سرشته ندارم ولی اگر کمک دیگری از دستم بر بیاید در خدمتم. یاعلی

یاسین دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:10 ق.ظ http://yasin4263.persianblog.com

سلام . بگذریم ولی یادواره کربلا ۴ و ۵ یادتون نره

حیدر دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:34 ب.ظ http://heidarhm.persianblog.com

سلام حاجی جون : خیلی نوکرتیم ... اگه دائم به دوکوهه سربزنیم که دیگه دوکوهه غریب نیست .... امروزه دوکوهه غریب دیدنی تره ....نه .... داشتیم با داستانت صفا می کردیم که سریال رو حواله کردی برا هفته آینده .... خدا روح حاج علی رو هم با سید الشهدا محشورکنه .... این طرز لینک دادنت هم من رو دیونه کرده .... چاکرتیم .....یاعلی

محمد امین احتیاطی دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:29 ب.ظ http://besharatgroup.persianblog.com

سلام حاجی // من تسلیم // می خواستم چند بار برات پیغام بگذارم// از همون موقع که می گفتی دیگه نمی خوای بنویسی و محمد بهت گفته بود ادامه بدی // چند بار هم برات پیغام دادم // هر بار هم که میام اینترنت یه سر بهت می زنم و استفاده می کنم// حتی وقتی رفتی کربلا برات پیغام دادم // اومدی هم پیغام دادم (التماس دعا داشتم!)// بابا مگه اصلا دلم میاد بیام اینترنت و به همسنگری های عزیزم سر نزنم((بخصوص شما)) //اگه هم پیغام نگذاشتم ببخشید!!//
خلاصه دلگیر از ما نباشید.//محمد هم پیغامت رو ببینه برات پیغام میزاره.......//التماس دعا

رها سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 07:25 ق.ظ http://abine.persianblog .com

...فقط گفتم کامنت بذارم که تعدادش بشه ۳۰ تا ! بعد تو کيف کنی ! روحيه ات خراب نشه!....راستی ميخوام به مادرت زنگ بزنم و بگم از اين بعد برات کفش بند دار نخرن! خب چرا تا حالا بهشون نگفته بودی؟ اينم رو شدن ميخواد؟....
راستی ببينم بلدی دکمه های لباست رو ببندی؟
قاشق و چنگال بلدی تو دستت بگيری؟
آخی ! برجکت خورده شد؟ عیبی نداره!
..............
به اين آدرس يه سر بزن حتما:
http://blog.rasanic.com/story

رجاء سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:14 ق.ظ http://s-lover.persianblog.com

سلام حاج کاظم
وقت کردی ما بیچاره ها راهم دعا کن سالهاست به عشق شهادت نفس می کشم .راه می روم.زندگی می کنم نمی دانم کی خدا قبولمان خواهد کرد وبه ما لیاقت خواهد داد/// دلم برای عکسهای شهید زین الدین .حاج همت .باکری پرپر می زند اگر داشتی لطف کن برایم با ایمیل بفرست تا در دیسک تاپ استفاده کنم (اگر اذیتی نیست) از اینکه ما را سر افراز کردی به قدمهایت دعا گویت خواهیم بود .تو هم مرا دعا کن می گویند خدا دعای مومنان را در حق دیگران قبول می کند (با آرزوی شهادتی عاشقانه برای معبودمان).

دیافه سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:44 ق.ظ http://dyafeh.persianblog.com

سلام.خسته نباشین با اینکه خیلی طولانی بود اما جالب و قشنگ بود.موفق باشید و التماس دعا

عشق علیه السلام سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:56 ب.ظ http://eshgh1.blogsky.com

سلام.....اومدیم و خوش هم گذشت...راستی...یه ادرس پستی از خودت بده میخوام یه چیز قشنگ برات بفرستم....یا علی

صدر سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:53 ب.ظ http://khodkar.blogsky.com

سلام!
خسته نباشی مرد!
موفق باشی
صدر

دریای عرفان چهارشنبه 19 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:07 ب.ظ http://www.ateke.persianblog.com

سلام علیکم ..امیدوارم که همیشه پایدار بمانید . جنگ منافقان بر ضد اسلام با تمام گستردگی باز هم ناکام است.به امید پیروزی نهایی اسلام..یا حق

عرشیان پنج‌شنبه 20 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 04:14 ق.ظ http://arshian.persianblpg.com

سلام.....هی ما بیام اینجا هی حاج کاظم نیاد اونجا .......مهم نیست آخه تازه از کربلا برگشته سرش شلوغه.......خوب سرش خلوت بشه حتما می آد......داستانتم فعلا که تا اینجا قشنگ بود حالا منتظر بقیه اش هستیم......یا علی التماس دعا.

صادق یکشنبه 30 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 01:25 ق.ظ http://sadegh-e.blogsky.com

سلام......بچه های دو کوهه مثل اهل کوفه نیستند تا علی تنها بما ند .........سنگر ما بوی دو کوهه می دهد پس بفرماداخل سنگر ما تازه کارها ...... دعا یمان کن... یا علی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد