دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

حال گیری شدید!

بسم رب الشهدا
اگه ما شانس داشتیم همون بچگی اسممون رو میذاشتند ((شانس قلیف))
اگه شما هم جای من و یا هر کدوم از کاربران بلاگ اسکای بودید حالتون گرفته میشد
این همه روز در وبلاگ رو تخته کردند حالا هم که باز کردند این جوری
داغون!
خلاصه بد جور حال گیری شد اصلا رشته افکار پرید ببخشید الان دیگه حال ندارم بنویسم میخام برم یه گوشه گریه کنم .....((من وبلاگ خودمو میخام))
شوخی کردم بابا بسیجی که کم نمیاره ما تا آخرش هستیم
ان شاءالله دوباره شروع میکنم همین جا .
یا علی

امضاء شد!

 

بسم رب الشهدا

درست سه روز از نوشتن مطلب قبل گذشت میدونم بد جور منتظر نوشتن مطالب جدید بودید

آخه من که داشتم هر روز مینوشتم یه بنده خدا گفت هر چهار پنج روز یه بار باید وبلاگ رو به روز کرد

حالا هی این آتشفشان مطالب من داره فوران میزنه با بدبختی جلوش رو گرفتم

دیگه امروز کنترلش خارج شد و اومدم سراغ کیبورد و آی بنویس

ولی زیاد قصه نخورید من که میدونم هیچ کدومتون نمیخونید

فقط میایید و نظر میدید حالا اگه یکی بپرسه چی نوشته بود یه جمله هم نمیتونید بگید!

غیر از اینه؟

اگه غیر از اینه هر کی نظرشو نوشت بنویسه(( غیر از اینه)) تا من بفهمم که مطالب رو خونده

هر کی هم که ننوشت معلومه دیگه!!!

عجب مچ گیریه توپیه

حالا هی بایید اینجا و قیافه حق به جانب بگیرید که خیلی مطالبت با حال بود !

 


 امروز 27 تیر روز پذیرش قطعنامه 598 توسط جمهوری اسلامی بود

درسته این روز برای ما نوید بخش ایام آسودگی و زندگی است

اما برای خیلی روز وداع است وداعی سخت

وداع با همه چیز!

وداع با دوستانی که روزها و شبها در کنار هم بودند و مردانه ایستادگی کردند

وداع با چفیه که با شانه هایشان الفتی جدا ناشدنی داشت

وداع با سنگر که کاخ سلطنتشان بود

وداع با پلاک و سر بند و لباسهایی که خاکی نام داشت

وداع با زیارت عاشوراهای قبل از حمله

وداع با اشکهایی که قبل از شروع عملیات در آغوش هم میریختند

وداع با اتوبوس های که زیاد می برد و کم بر میگرداند

وداع با آب و قرآن مادر که با هزار آرزو پشت سر فرزندش می ریخت

و در آخر...

وداع با دوکوهه

مبدا عاشقانی که قصد ماندن نداشتند

آرام آرام در پادگان دوکوهه قدم میزد

صدای مارش جنگ فضای پادگان را آکنده از هیجان کرده بود

باد پرچمها را تکان می داد

هر کس مشغول کارش بود

همه منتظر بودند بفهند کی به منطقه اعزام  میشوند تا شاید ارزویی که سالیان سال بر دوششان سنگینی میکرد

در این عملیات بر آورده شود

اما صدایی دیگر آمد

نه این صدا نوید شادی نیست

نوید نوشیده شدن جامی پر از زهر است

جامی که شوکران هم به پایش نمی رسد

((قطعنامه پذیرفته شد))

آروزوها به حسرت تبدیل شد

حسرت ...

دیگر نمی شود به جمع یاران پیوست

یارانی که زودتر چمدانهایشان را آماده کرده بودند

باید برگشت

آیا آنجا تاب می آورید؟

بچه ها

ما برگشتیم

می رویم شاید نگذاریم خونتان پایمال شوند

از قول شما به مردم می گوییم:

جون شما و جون اسلام مواظبش  باشید

شما هم سلام ما را به ارباب برسونید و بگید:

درسته ما لایق نبودیم ولی دوستت داریم ما رو فرموش نکن!

 خداحافظ منطقه

برای همیشه




کلام شیدا!
 ((۱۳))

 خدایا در پیشگاه تو رو سیاهم سیاهی رویم را با سرخی خونم  بشوی  و مرا پاک از این دنیا ببر که من طاقت عذاب تو در ان دنیا را ندارم
((شهید مراد معرف وند))
 



التماس دعا و یا علی
منتظر نظرات شما هستم
بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟!!!

عشاق مهدی مست ولی اند قربانان سید علی اند

 بسم رب الشهدا
اعصاب برام نمونده
آخه اینم شد کار؟
نه جون من اومدیم وبلاگ زدیم که مثلا یه کاری کرده باشیم و...
ولی هر روز یه بدبختی دارم
یه روز میرم گند میزنم به قالب وبلاگ و دو ساعت طول میکشه تا درستش کنم

یه روز مثلا میخوام صدا برا وبلاگ بذارم همچین که صدا میذارم دیگه وبلاگ نفس نمیکشه و کارش می کشه به

آی سی یو و دو ساعت طول میکشه بیاد بالا وقتی هم بالا اومد با مخ میره پایین

به هر کسی هم که میگم به دادم برسید هر کس یه بهونه میاره

یکی میگه وبلاگ چیه؟

یکی میگه صدا چیه؟

یکی میگه قالب چیه؟

ما هم شدیم نقل اون مثله (شاید تکراری باشه):

یه روز به یک آمریکایی و یک افغانی و یه عراقی میگن:

نظرتون در مورد کمبود برق چیه؟

آمریکاییه میگه: کمبود برق چیه؟؟؟

افغانیه میگه: برق چیه؟؟؟

آخر سر هم عراقیه میگه: نظر چیه؟!!!

حالا چه ربطی داشت من هم نمیدونم

پیدا کنید پرتغال فروش را!



به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم....
                                                                شمایل تو بدیدم....
                                                                                         .... نه عقل ماند و نه هوشم




کلام شیدا!
((۱۲))
 این انقلاب بزرگترین نعمت خدا و رهبر بزرگ آن نیکوترین هدیه خداست به ما

با تمام مال وجان وزندگی خود  از این رهبر و نماینده امام زمان دفاع می کنم

((شهید سراج معارف وند))