-
قسمت ششم (خاک و باران)
چهارشنبه 25 آذرماه سال 1383 14:48
اصلاحیه: با عرض پورزش در قسمت فبلی داستان یک اشتباه محاسباتی رخ داده بود که دلیلش عدم دقت و تجربه نویسنده بوده است سالهی اسارت جواد در داستان ۱۱ سال ذکر شده که در اصل ۹ سال می باشد و بنا بر این فاطمه ۹ سال دارد و کلاس سوم ابتدایی می باشد لازم به ذکر است قسمت قبل داستان اصلاح شد از دوستان عزیزی که متوجه این کم توجهی...
-
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا
جمعه 20 آذرماه سال 1383 16:49
بسم رب الشهدا قربون کبوترهای حرمت امام رضا قربون این همه لطف و کرمت امام رضا سلام علیکم! صدای من را از مشهد می شنوید از کنار بارگاه ملکوتی امام هشتم! حدود دو روز است که مهمن آقا علی بن موسی الرضا (ع) هستم ! نمیدونم چطور شد که یه دفعه آقا قبولمون کرد اومدیم پابوسش! البته فکر نکنم دیگه کسی این مطلب رو بخونه (چقدر من...
-
باز هم بد قولی!
چهارشنبه 27 آبانماه سال 1383 16:43
بسم رب الشهدا می دونم که دیگه حنام برا هیچ کس رنگی نداره هر چند هر چی مشتری تو این یک سال و چند ماهی که دوکوهه رو شروع کردم جمع کردم تو این دو سه ماهه پروندم و رفت!...فاتحه!!! حالا از اون همه بر و بچ و رفقا دو سه تایی بیشنر نموندن که یادشون مونده دوکوهه ای هم هست و حاج کاظمی هم زنده است و...! البته ما که برای خدا کار...
-
دو هفته نامه دوکوهه((شماره سوم))
سهشنبه 28 مهرماه سال 1383 12:12
بسم رب الشهدا! سلام علیکم! باز هم باید تو دادگاه محکوم بشم نمیدونم چرا همیشه من باید تو جایگاه متهم قرار بگیرم! اما دفاعیه این اتهام: به خدمت رئیس محترم دادگاه و تمام شاکیان عزیز عارضم بنده در آپدیت کردن وبلاگ قصوری نداشته و عمده تقصیرها به دوش بلاگ اسکای می باشد همان طور که مستحضرید سایت فوق در هر سال ۳۶۵ روز تعطیل...
-
قسمت چهارم داستان
سهشنبه 28 مهرماه سال 1383 12:08
این هم قسمت چهارم داستان قسمت اول و دوم و سوم را اگر نخواندید حتما بخوانید دیگه! خاک و باران ((قسمت چهارم)) فروردین 1361 - الو ... سلام زینب - سلام جواد ... چطوری؟ - الحمدالله چی شد؟ - چی، چی شد؟ - زینب جون من خودتو لوس نکن که دل تو دلم نیست! - برگرد باید جوابش رو حضوری بهت بدم - زینب خانم این تن بمیره چی شد؟ - معلوم...
-
سومین روز از هفته دفاع مقدس
جمعه 3 مهرماه سال 1383 09:08
توجه توجه علامتی که هم اکنون می شنوید اعلام خطر یا وضعیت قرمز است و معنا و مفهوم آن این است که حمله هوایی صورت خواهد گرفت خانه و محل کار خود را ترک کنید و به پناه گاه بروید... کودک آرام در آغوش مادر آرمیده بود و مادر زیر لب برایش لالایی می خواند تا زودتر خوابش بگیرد مادر به چهره معصوم دخترش نگاه می کرد و لالایی می...
-
دومین روز از هفته دفاع مقدس
پنجشنبه 2 مهرماه سال 1383 00:40
دومین روز از هفته دفاع مقدس بسم رب الشهدا باز هم نشد! هر چی می می خواهیم به وعده های خود عمل کنیم نمیشه! متاسفانه در دو روز اول هفته دفاع مقدس به موقع به روز نشدیم ولی باز خدا را شکر شدیم! داستان خاک و باران را با امروز دو قسمتش را در وبلاگ قرار دادم و ان شاءالله تا اخر هفته دفاع مقدس تمام خواهد شد! چون من تجربه...
-
اولین روز از هفته دفاع مقدس
سهشنبه 31 شهریورماه سال 1383 02:43
بسم رب الشهدا سلام علیکم قبل از هر چیز...دو چیز! اول: فرا رسیدن ماه شعبان و اعیاد با برکتش مبارک باد وبالاخص روز پاسدار و جانباز و آزاده مبارک باد و دوم: اتل متل یه شاعر... فراموش نمیکنم هر گاه اشعار ساده اش را می خواندم اشک مهمان چشمانم بود و بالاخره ابوالفضل سپهر پس از سالها بیماری با دلی پر درد به سوی یارانی که...
-
شماره دوم
شنبه 14 شهریورماه سال 1383 19:05
بسم رب الشهدا سلام علیکم دیدید ما سر قولمان هستیم و شنبه آپدیت شدیم از این به بعد به لطف خدا شنبه ها البته یک هفته در میان آپدیت خواهیم شد از دوستانی که در مطلب قبلی در مورد سایت و قیمت ان من را رهنمایی کردند ممنونم و کسانی که دوست دارند در قسمت شوخی با دوستان وبلاگ آنها را معرفی کنیم نیز بفرمایند تا ما به خدمتشان...
-
دوکوهه شنبه ها آپدیت می شود
پنجشنبه 12 شهریورماه سال 1383 22:03
بسم رب الشهدا سلام دیروز چهار شنبه بود و دو هفته از اپدیت قبلی گذشت البته مطالب این شماره هم آماده است (برنامه ریزی رو حال کنید!) ولی تصمیم گرفتیم شنبه ها آ|دیت کنیم یعنی اول هفته پس ان شاءالله از این به بعد دو هفته نامه دوکوهه شنبه ها منتشر میشود تا پس فردا که آپدیت میشویم...التماس دعا
-
دو هفته نامه دوکوهه ((شماره اول))
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1383 04:59
بسم رب الشهدا سلام علیکم! نه! دست به گیرنده هاتون نزنید اینجا وبلاگ دوکوهه است درست اومدید فقط همچینی بگی نگی یه نمه با کلاس شده!!! والا بنده (عجب کلاسی!) چند روز پیش نشستم و فکر کردم (نکته انحرافیش اینه که من اصلا فکر نمی کنم!) که باید یه مقدار قوی تر و منسجم تر برای شهدا کار کرد خلاصه ایده هایی زیادی به نظرم رسید که...
-
دیروز...امروز...فردا!
چهارشنبه 14 مردادماه سال 1383 16:00
بسم رب الشهدا سلام ببخشید که دیر به دیراپدیت میشیم آخه مشغلمون زیاده و عقلمون کم! یه توضیح در موردمطلب پایین ((مرده و قولش)) بدم عده ا از دوستان فکر کردند که این خاطره در مورد من اتفاق افتاده است اگه کسی از این قول ها به ما داده بود که دیگه وبلاگ نویسی نمیکردیم اصلا جواب سلام کسی رو هم نمیدادیم خدایی خیلی با کلاسه یکی...
-
مرده و قولش!
شنبه 27 تیرماه سال 1383 17:08
بسم رب الشهدا دو روز بود به جبهه اومده بود شناسنامه اش میگفت چهاده سالشه ولی خودش می گفت دو سال دیر برام شناسنامه گرفتند راست و دروغش با خدا همیشه اینجور موقع ها سعی می کرد صدای دو رگه اش را کلفت کنه و با غرور بچه گانه اش بگه : کی گفته من بچه ام من شونزده سالمه چهار سال دیگه میشم بیست ساله! به کلمه بچه به شدت حساس بود...
-
باز هم شهرمان معطر شد
جمعه 12 تیرماه سال 1383 03:13
بسم رب الشهدا السلام علیک یا صدیقه طاهره فاطمیه آمد روز بی مادر شدن حسنین و زینبین روز نمک پاشیدن به زخم کهنه شیعیان فاطمه مادر همه ماست فاطمه فقط مادر سادات نیست امروز روز بی مادر شدن تمام عشاقان زهراست در این روز بیایید از مادرمان فقط یک خواهش داشته باشم که ای مادر: ((از کرامت بر جبین ما همه ثبت کن هذا محب الفاطمه))...
-
و پس از یک سال ... باز هم برای تو دوکوهه!
دوشنبه 1 تیرماه سال 1383 00:03
و پس از یک سال ... باز هم برای تو دوکوهه ! بسم رب الشهدا یک سال گذشت! و امروز وبلاگ دوکوهه وارد دو سال شد باید به سمت او حرکت کرد و فقط او رادید! آنگاه که فقط او را ببینی دیگر من وجود ندارد و فقط اوست که هست! آنگاه که سختی عشق را در یابی دیگر عشقهای آسان را عشق نمی دانی و عجب سختی شیرینی است! از راه نباید هراسید و...
-
قرن خنجر خوردن دل
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1383 00:05
بسم رب الشهدا سوم خرداد روز آزاد سازی خونین شهر گرامی باد سلام خدمت همه دوستان بابا منم!!! دستتون درد نکنه فقط 27 روزه که از ما خبری نیست به همین زودی یادتون رفت؟ ((از این جا به بعد رو با لهجه مشهدی بخونید!...لطفا!)) به گمونوم شما ما رو نشناختید! والفجر 8!خسرو آباد!شکار گراز!تو چادر بهداری گیر کرده بود! میگه بمبارون...
-
برای ما و عده ای ….چه خوب شد نیامدی
دوشنبه 7 اردیبهشتماه سال 1383 02:30
چند خطی برای حاج احمد یه قلم توانای هنرمند بسیجی رضا برجی: برای ما و عده ای ….چه خوب شد نیامدی سلام حاج احمد! می دانم که جواب سلامم را نخواهی داد دیگر سالهاست که در انتظار جواب سلامت نیستم اما باز هم سلام میکنم سلام حاجی! دوازده آبان ماه امسال وقتی سعید ابوطالب و سهیل کریمی از سفر صد و بیست روزه شان برگشتند و در...
-
سالی با شهدا
چهارشنبه 12 فروردینماه سال 1383 18:31
بسم رب الشهدا تقدیم به سبکبالانی که زمین را لایق قدومشان ندانستند! سلام صدای من را از هزاران متر زیر پایتان میشنوید البته اگر بخواهید به صدای ما گنهکاران گوش بسپارید! اینجا زمین است کره ای از خاک و ما انسهانهای خاکی دلبسته وجب به وجبش هستیم! چنر روزی است که از سفر به جبهه های جبوب گذشته است فقط چند روز! آنقدر بی اراده...
-
یک بار دیگر سلام دوکوهه
شنبه 1 فروردینماه سال 1383 05:50
بسم رب الشهدا سلام ببخشید که دیر وبلاگ رو آپدیت کردم (مثل همیشه با معذرت خواهی شروع شد!)! امشب یا امروز صبح که من دارم مینویسم (ساعت ۴:۳۰) آخرین ساعات سال ۱۳۸۲ است این آخرین مطلبی است که امسال مینویسم (سال به سال رحمت به سال بعد!) اول سال نو را به همه شما که امسال همراه وبلاگ دوکوهه بودید و با همه فراز و نشیب ها ما رو...
-
عاشورا تمام شد... امان از دل زینب
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1382 02:56
بسم رب الحسین حرف خاصی برای گفتن ندارم امروز عاشورا بود! در کربلا چه گذشت؟ ارباب ما تنها بود و ندای هل من ناصرش بی پاسخ ماند آخر عباس و اکبر آرام در کنار شهدا خفته بودند و حسین بود و .... امان از دل زینب شنیدم امروز زائران حسین با بدنی خونین به دیدار اربابشان شتافتند حسین جان! این عاشقان چه کردند که اینگونه جامشان را...
-
یک جرعه پیراهن مشکی!
یکشنبه 3 اسفندماه سال 1382 14:03
باید از اعماق وجود بو کرد حتما بویش را میفهمی نامش محرم است! می دانم اگر بویش را فهمیده باشی بی شک مدهوش می شوی و بدان اگر مدهوش نشدی حتما رایحه ای به مشامت نخورده است به در و دیوار که نگاه میکنی گویی هیچ رنگی معنا ندارد فقط و فقط.... مشکی رنگ عزا! کاروانی در راه است به سمت شهری که سالهای سال زیارتش آروزی عشاقش بود و...
-
مسافری از عشق!
جمعه 24 بهمنماه سال 1382 01:29
بسم رب النور ! سلام نمیدونم چرا ما یه ذره شانس نداریم؟ ! درست ده روز دهه فجر و عید غدیر اومد و رفت و وبلاگ دوکوهه تکون نخورد؟ چرا؟ !!! بخشید این سوال رو من باید جواب بدم نمیخواهم ماست مالی کنم ! ولی باور کنید هم کامپیوترم مشگل داشت و هم مغزم ! که البته دومی مشگلش خیلی بیشتر بوده و هست به هر حال فکر کنم شما هم مطمئن...
-
ایست... اینجا آخر خط است!
شنبه 11 بهمنماه سال 1382 20:18
بسم رب الشهدا سلامی از اعماق وجود ! خب خدا را شکر که وبلاگ ما هم بعد از بیشتر از یک ماه درست شد و باز هم سعات نوشتن در دوکوهه نصیب من شد! بی تارف! دلم برای نوشتن در دوکوهه آنقدر تنگ شده بود که کم کم داشتم یه دوکوهه تو پرشین بلاگ درست مکیردم اما این دوکوهه برای من چیز دیگری است دوکوهه در اوج حالگیری درست شد چون...
-
خاک و باران ((قسمت سوم))
جمعه 5 دیماه سال 1382 17:14
بسم رب المهدی سلام خدمت دوستان قبل از هر چیز فاجعه زلزله در بم که منجر به کشته شدن عده بسیاری از هموطنان مسلمان مان شده است را تسلیت میگویم از خداوند بزرگ رحمت برای گذشتگان و صبر برای بازماندگان این فاجعه را مسئلت میکنیم ببخشید اگه دیر شد آپدیت کردن وبلاگ امروز قسمت سوم داستان رو هم توی وبلاگ قرار دادم نمیدونم اصلا...
-
هفتمین سالگرد شهیدان تفحص ((سعید شاهدی و محمود غلامی))
سهشنبه 2 دیماه سال 1382 22:00
به نام الله سلام این مطلب رو به مناسبت دوم دی ماه سالگرد شهادت شهیدان سعید شاهدی و محمود غلامی گذاشتم تو وبلاگ سعی میکنم فردا قسمت سوم داستان خاک و باران رو بزارم تو وبلاگ ان شاءالله این داستان رو در کنار مطالب همیشگی دوکوهه به عنوان ضمیمه تموم میکنم! در ضمن قسمت اول و دوم داستان هم در آرشیو موجود است. بسم رب الشهدا...
-
خاک و باران ((قسمت دوم))
یکشنبه 30 آذرماه سال 1382 17:43
بسم رب الشهدا با عرض سلام مثل همیشه باید بعد از سلام معذرت خواهی کنم!(بد بختیه ها!) بابت اینکه دوکوهه رو دیر آپدیت کردم خدایی این چند وقته غیبتم موجه بوده چون همونطور که قبلا گفتم داشتم سیستمم رو ارتقا می دادم، کامپیوتر نداشتم تا دوکوهه رو آپدیت کنم خلاصه بعد از کلی بدبختی اسمبل و هارد به هارد و .... سه روز پیش تا...
-
تفحص
پنجشنبه 20 آذرماه سال 1382 16:31
بسم رب الشهدا سلام ببخشید از اینکه با تاخیر فراوان دوکوهه رو آپدیت کردم راستش به علت ارتقا دادن سیستم (چی کار کنیم دیگه؟!!!) چند روزی کامپیوتر نداشتم و ندارم! الآن هم از کافی نت مزاحم شما شدم با یه بنده خدا که اول اسمش دیونه غربتیه! اومدیم اینجا! اصلا حال نمیده آدم نمیتونه تکون بخوره ! ولی دو نکته رو لازم میدونم...
-
خاک و باران!
چهارشنبه 12 آذرماه سال 1382 16:53
هو الطیف اول سلام خب خدا را شکر مثل اینکه کار ما داره درست میشه که وبلاگ رو به موقع (هشت روز که زیاد نیست!!!) به روز کنیم خدمتتون عرض کنم که بعد از روزها و ساعتها و شاید دقیقه ها انتظار بالاخره دوستانی که لینکشون در دوکوهه نبود به این آرزو رسیدند!!! البته این کار مقدار زیادی انرژی و زمان و هزینه!از من گرفت که اونم به...
-
دلم تنگ نوای توست... ارباب
سهشنبه 4 آذرماه سال 1382 03:18
بسم رب الحسین شنیده بودم کربلا قطعه ای از خاک بهشت است خاکی سرخ... شنیده بودم وجب به وجب خاک کربلا بوی عطش می دهد شنیده بودم خورشید کربلا داغ می تابد خیلی داغ... شنیده بودم پرچمی سرخ در کربلا تکان می خورد زیر آن پرچم گنبدی طلایی است... و زیر آن گنبد ضریحی شش گوشه! شنیده بودم کنار حرم بلندایی است که به آن تل زینبیه می...
-
بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا!
سهشنبه 20 آبانماه سال 1382 05:51
بوی سیب و ... حرم حبیب و... حسین غریب و... کرببلا... دیوانه وار عاشقت هستم... یادم می آید روزهای کودکی ام از روزی که خودم را شناختم تو را هم می شناختم از همان روز اول مهرت در دلم بود نه... پیش از اینکه من باشم تو در دلم بودی همه عمر بر ندارم سر از این خمار مستی که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی یادم می آید رفتن به...