دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

دوکوهه السلام ای خانه عشق

ما فقط با آنهایی کار داریم که رهرو عشقند شهید مجید پازوکی

خوشا آنانکه رفتند و پریدند...


بسم رب الشهدا
ببخشید امشب نمیتونم زیاد مطلب بنویسیم چون فردا کله سحر باید پاشم ولی چون قبلا گفته بودم که سعی میکنم هر روز مطلب بنویسم گفتم بیام تا بد قول نشم
توی همین روزا میخام یه مطلب دنباله دار بنویسم تا فکر نکنید ما بلد نیستیم ان شا ءالله یا
فردا یا پس فردا شروع میکنم اگه شهدا مدد بدن
در ضمن مثل اینکه خودمونو چشم زدیم برا مطالب دیروز فقط ۶ پیام گذاشتند جواب دو تا سوال منو هم فقط دو سه نفر دادند دم همه اونایی که پیام گذاشتند و جواب سوال منو دادند گرم
اولین سوال در مورد صدا گذاشتن رو وبلاگ بود (البته صدای مورد نظر من)
دومین سوال که اصل مطلبه: بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟!!!
منتظر جوابهای شما هستم
((در ضمن تبلیغ این وبلاگ برای عموم آزاد است و پیگرد قانونی ندارد!))

ما سرگردانهای مدار نفس را چه می رسد که از ساکنان حریم قدس و شاهدان
محفل انس سخنی
بگوییم؟ گفتنی
ها را او که باید بگوید گفته است ـ امام را میگویم؛

خدا میداندکه راه و رسم شهادت کورشدنی نیست و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. خوشا به حال آنانکه با شهادت رفتند. خوشا به حال آنانکه در این قافلة نور جان و سر باختند، خوشا به حال آنهائیکه این گوهرها را در دامن خود پروراندند. خداوندا این دفتر و کتاب شهادت را همچنان بر روی مشتاقان باز دار. ما را هم از وصل به آن محروم مکن. باز هم پای حرفهایش نشستم. حرفهایش بر دلم مینشست. اینبار میگفت:

ای گمگشتة من دوست دارم از تو با خود بگویم. چرا که سالها انتظار مولایم را لحظه به لحظه در ذره ذره خاکت سپری کردهام، آری من بیعرضه آن روزها همه چیز داشتم همه چیز برای رفتنم مهیا بود. بارها و بارها مهدی (باکری) به خودم میگفت: این سفره را جمع میکنند و از غفلت متوجه اعلام خطرش نبودم. ای مردم وقتی " غربهای " تیر خورد تا نفس آخر میخندید. وقتی میگویم " غربهای" شما پاکی را یک روح فرض کنید و کالبدی به نام سید رضیالدین غربهای را بر آن بپوشانید. 

ای شهیدان!‌ گمان میکردم گذشت زمان هوای سرزمین پاکتان را از سرمان خواهد زدود، اما داغ فراق شما روز به روز بیشتر آبمان میکند. شهدا ! هنوز که هنوز است هر آب خنکی که مینوشم به یاد لبهای خشکیده در شلمچه اشک میریزم. هنوز که هنوز است هر وقت غذایی میخوریم پیش از آن با خاطرة شیرین شما دعای سفره میخوانیم. هنوز که هنوز است تنها افتخارمان این است که روزی با شما بودهایم. ولی خوشحالیم، خوشحال که تا این لحظه خیانت نکردهایم. خوشحالیم که هنوز چشمهایمان با صحنههای ناپاک آشنا نشده است. آخر، این چشمها روزی در چهره شهیدان خیره میشد. خوشحالیم که هنوز پایمان راه مجالس گناه را نرفته است (نمیداند). پایی که بر خاک کرخه بوسه میزد. خوشحالیم که هنوز با کسانی رفت و آمد داریم که چون خودمان داغدیده و تنهایند. خوشحالیم که هنوز وقتی غروب میشود هر جایی باشیم مرغ خیالمان پرمیگیرد و به بام احساس مینشیند و به یاد سنگرهای خونآلود خط برای دلمان نغمه سرایی میکند.

ای مردم، ما همه خواهیم رفت. شما میمانید و راه. شما را به جان امام نگذارید یاد جبههها از ذهنها ربوده شود. شما را به خدا نگذارید خاطرات، در ضمیر دلهای غفلت زده به فراموشی سپرده شود. شما را به مظلومیت آن بزرگ مردی که هر وقت احساس دلتنگی میکرد گوشهای آرام میگرفت و به درب خانهاش خیره میشد، و شما را به اشکهای دختر چهار سالهای که شبها سجاده مادرِ سفر کردهاش را در کنجی میگشود و بیاد مادر و به جای او نماز میگذارد: نگذارید علی زمان تنها بماند، نگذارید راه شهیدان فراموش شود و ..


کلام شیدا!
((۵))

 
حسین جان همچنان که در روز عاشورا یکایک یاران و عزیزانت را در آغوش میگرفتی

از تو میخواهم در هنگام شهادتم سرم را بروی زانویت قرار دهی و مرا از عشق خود سیراب کنی

((شهید سعید زینال زاده))


خوب شد کار داشتم اینقدر حرف زدم و گرنه خدا به دادتون میرسید
التماس دعا و یا علی

من که احساس نیازی میکنم با شهیدان عشقبازی می کنم

بسم رب الشهدا

من موندم حیرون چرا تو خیابون ملت ازم امضا نمیگیرن !

بابا نا سلامتی طبق آخرین آمار تا این لحظه آخرین مطلب من 9 تا (لطفا 9 را با کشش بخوانید) پیام داشته

خب من دیگه از این دنیا چی میخام ؟

خب بابا چرا چپ چپ نیگا میکنی یه نمه احساس با مزه بودن بهم دست داد که خوشبختانه بر طرف شد شما به گیرنده هاتون دست نزنید

مارو باش گفتیم  کی بلده صدا گذاشتن رو وبلاگو یادمون بده گفتم الان 50 نفر به زبونهای مختلف توضیح دادن !

اومدم نیگا کنم میبینم همه نوشتن اگه یاد گرفتی به ما هم یاد بده!!!

ولی بی شوخی دست همه اونایی که پیام دادن و ما رو شرمنده کردن درد نکنه

ان شاءالله برن کربلا

خلاصه کلام رو بگم به قول بچه ها لپ کلام:

آقا ما غرور جوانی رو گذاشتیم زیرپا مثل سوسک لهش کردیم (خانمها فرار نکنن تشبیه بود)

دارم صاف و ساده میگم که دادش من ما وبلاگ نویسی بلد نیستیم هر کی اندازه مرامش بیاد و ما یاد بده

دم شما گرم


کلام شیدا!

((۴)) 


خدایا! تو خود شاهدی که با تمام بار سنگین گناهان تمام تلاش خود را بکار بردم

تا در جهت رضای تو حرکت کنم . حال که به جبهه پا گذاردم فقط به این امید است

که با ریختن خون نا چیز خویش گناهانم آمرزیده شود.

هنگام غروب است و رادیو اذان میگوید تمام گروه ها به خط مقدم رفته اند

فقط من و چند تن از برادران باقی مانده ایم که مهیای رفتن هستیم

بدین لحاظ سخن را باید کوتاه کرد زیرا برای نوشتن وصیتنامه ویش بیش از چند لحظه فرصت باقی نیست

خواهران و برادران عزیزم ! از شما التماس دعا دارم و میخواهم که شبهای پنج شنبه در مساجد برای من

دعا کنید . بار سنگین گناهانم اجازه نمیدهد که پیامی برای شما بنویسم

فقط ان شاءالله که قطرات خون ناچیزم روشنی راهتان گردد.

((قسمتی از وصیتنامه پاسدار شهید فرشاد مرعشی نژاد))


دیروز یه شعر از شهید علمدار نوشتم این شعر هم از شهید تفحص عباس صابری:
امشب از دل من شکایت می کنم                                     عشق را با غم روایت می کنم
ساقیا ! ای من فدای دست تو                                          ده شرابی تا شوم سرمست تو
ساقیا! خواهم شراب ناب ناب                                          تا کند هر ذره ام را آفتاب
سالها می را نمودم جستجو                                           تا شدم یک لحظه [با] او روبرو
اندر آن ظلمت سرای پر پلید                                            ناگهان جام می ساقی رسید
شور عشقش در دلم شد منجلی                                    باده را دیدم بگفتم یا علی(ع)
سرکشیدم باده را من بر ملا                                            تا شوم عازم به دشت کربلا
خون زدست و پیکرم فواره کرد                                          عشق «هو» آخر مرا صد پاره کرد
«شاهدی» و آن «غلامی»(1)ناز من                              شد انیسم با «حسن»(2) همراز من
«صابرم» غرق احسان توأم                                              ریزه خوار سفره نام توأم
(1) از شهدای گروه تفحص که قبل از عباس صابری در زمستان سال 1374 شهید شدند  
(2)برادر شهید که خود نیز شهید شده است


یک سوال!
بعد از شهدا ما چه کرده ایم؟
هر کی جوابشو بلده بسم الله
به ما هم بگه!

ای کاش رنگ شهر بازیم نمیداد!

هو الحی
 با سلام خدمت کلیه عزیزان
اگر از این لحظه با ما همراه شدید که خب خدا را شکر فقط کمر بندهای ایمنیتونو محکم ببندید
چون توی راه پر خطری هستیم!
آقا از همه عزیزانی که لطف کردند و برای این جانب پیغام گذاشتند تشکر میکنم خدا خیرشون بده که دل منو نشکستند خدا دلشونو نشکنه
آقا کم کم داره جو میگیرتمون که نه بابا ما هم یه چیزایی حالیمون بود و خودمون خبر نداشتیم
همین دو روز اول یه عزیزی نوشته که شنیدم قصد ازدواج داری! ...
بی خیال!


اول یه توضیح در مورد این وبلاگ بدم که این وبلاگ سعی دارد تا قطره ای از دریای بیکران حماسه های دفاع مقدس را به تشنگانش بچشاند هر چند که هر قدر در این مورد صحبت شود باز هم کم است حتی به اندازه آن قطره هم نیست اما ان شاءالله خداوند توفیق دهد تا بتوانیم مقداری از حقی که شهدا بر گردن ما دارند ادا کنیم نه تنها شهدا بلکه تمام کسانی که ۸ سال مردانه ایستادند تا مبادا رهبرشان احساس تنهایی کند حال عده ای رفتند و عده ای ماندند آنها که رفتند به وجه الله نظر کردند ولی آنهایی که ماندند به قول حاج کاظم یا در غار دلشون خزیدند و یا مجبور به معامله شدند خدا هیچ کس را پای چنین معاملاتی نبرد چون فقط نتیجه اش بازنده شدن است !


آقا من به چه زبونی بگم ایهاالناس به دادم برسید !
من یه سوال دارم که امیدوارم هر کس جوابش رو زودتر بده زودتر بختش باز بشه
 چه جوری روی وبلاگ صدا یا همون sound بذارم؟
اینو گفتم بعدا نگید این داداش انگیلیسی حالش نیست
((خب بابا چرا ناراحت شدی؟ تو جواب نده!))

خلاصش هر چیز که فکر میکنید که برا یه وبلاگ این تیریپی لازمه بگید  
لطف و کرم نمایید یا به وسیله ایمیل یا تو همینجا پیام بگذارید
اگه جواب دادید که هیچ اگه هم جواب ندادید خب جواب بدید دیگه!
انشاءالله که بتوان جبران کنم که با این آی کیویی که ما داریم بعید میدونم
در ضمن لینک دادن رو هم میخواستم که داش علی جوابشو داد داش علی دمت گرم
و به خطر این کار بشر دوستانش اولین اسم موشکی و نظامی لینک ایشونه



ای کاش رنگ شهر بازیم نمیداد !
ای کاش در دل ذره ای شور و نوا بود                  احوال ما با حالت نی هم صدا بود
ای کاش شور جنگ در ما کم نمی شد              این نامرادی شیوه مردم نمی شد
ای کاش رنگ شهر بازی ام نمی داد                 در جبهه یا زهرا(س) مرا بر باد می داد
امشب دل از یاد شهیدان تنگ دارم                   حال و هوای لحظه های جنگ دارم
فرسنگها دورم ز وادی محبت                             با یک دل خسته زنیش سنگ تهمت
مسموم شد ساقی و پیمانه شکسته               از بخت بد، درب شهادت شده بسته
من ماندم و متن وصیت نامه پیر جماران              من ماندم و شرمندگی از روی یاران
من ماندم و شیطان و نفس و جنگهایش             من ماندم و شهر و گناه و رنگهایش
از زرق و برق شهر خود نیرنگ خوردم                 آن معنویتهای جنگ را از یاد بردم
خود را به انواع گنه آلوده کردم                          در راه ناحق کوششی بیهوده کردم
از دفتر دل نام الله پاک کردم                              دل را به زیر کوه عصیان خاک کردم
اکنون پشیمان آمدم با این تمنا                        یا رب نظر کن جرم و عصیانم ببخشا
شهید سید مجتبی علمدار


حالا که این شعر شهید علمدار رو نوشتم اینم باقیش
کلام شیدا!
((۳))
 

 

ای شهیدان!

از همان لحظه اولی که تقدیر ما را از شما جدا کرد تا کنون یاد شما و خاطره های دنیای پاک شما

امید حیاتمان گشته ما به عشق شما زنده ایم و به امید وصل بهکوی شما ایستاده ایم

اما شما !..

شما علی الظاهر دلیلی ندید که اوقات پر ارجتان را صرف ما و دنیای ما کنید...

چه بگوییم؟

راستی چگون حرف دلمان را فریاد کنیم که بدانید بر ما چه میگذرد

((مداح شهید حاج سید مجتبی علمدار))