سوم خرداد روز آزاد سازی خونین شهر گرامی باد
سلام خدمت همه دوستان
بابا منم!!!
دستتون درد نکنه فقط 27 روزه که از ما خبری نیست به همین زودی یادتون رفت؟
((از این جا به بعد رو با لهجه مشهدی بخونید!...لطفا!))
به گمونوم شما ما رو نشناختید!
والفجر 8!خسرو آباد!شکار گراز!تو چادر بهداری گیر کرده بود! میگه بمبارون می کرد و بچه عربه آر...پی... جی!...اوه خب بگید نشناختم دیگه!
(( به جون خودم دیوونه نشدم چرت و پرت هم نمیگم – اینها دیالوگ عباس حیدری تو آژانش شیشه ای دیگه!- بالاخره باید به احترام عکس حاج کاظم هر چند وقت یه بار یه یادی از عباس و عباس ها بکنیم دیگه!!!)) نمیدونم چی بگم؟!
ولی باز هم مثل همیشه ببخشید که نتونستم به موقع آپدیت کنم فکر کنم این اولین بار بود که ۲۷ روز وبلاگ رو به روز نکردم خب تو یه سال یه بار هم چنین اتفاقی میفته دیگه (گفتم حواستون باشه تولد وبلاگ دوکوهه نزدیکه هدیه هاتون رو آماده کنید)
تو این چند روز هم درس داشتم هم کار و مشغله فراوان و از همه مهمتر اعصاب نا میزون (انگار قبلا نداشتم!) به همین دلایل نتونستم وبلاگ رو به موقع آپ دیت کنم به هر حال ببخشید دیگه!
فقط دعا میکنم همه دعا کنیم تا روز انتقام از نامردان تاریخ نزدیک باشد... ان شاءالله
((یا منتقم ... انتقم))
---------------------------------------------------------------------------------------------------
عجب روزگار عجیبیه!
آدم بعضی موقع ها آرزو میکنه ای کاش سنگ بود یا...
هر چی فکر کردم مطلبی در مورد مظلومیت مسلمانان تو این ایام بنویسم عقلم به جایی نرسید تا این که تصمیم گرفتم این شعر مرحوم سید حسن حسینی رو که در دیدار با مقام معظم رهبری خونده بود رو تایپ کنم و بذارم تو وبلاگ !
نمیدونم این شعر کامله یا نه چون من از اول موفق به گوش دادن شعر نشدم ولی از همین جاش هم حرف دل همه رو زده!
بشنوید توصیف این قرن را از زمان مرحوم سید حسن حسینی
قرن غم های حقیقی دل خوشی های مجازی
لحظه لحظه در ترقی صنعت تابوت سازی
قرن تخریب تفاهم انفجار آشنایی
قرن مریم های موجی لاله های شیمیایی
قرن تبعبد محبت موسم پژمدن دل
قرن تکثیر تقلب قرن خنجر خوردن دل
پاک بازی رو به کاهش نانجیبی در فزونی
سینه سینه در سرایت دشمنی های عفونی
قحطی سبزینه و گل قتل عام رود و جنگل
گفتمان حلق قمری با گلوگاه مسلسل
اتفاق خنده بر لب غربت گل در صحاری
پیش کش ها مرگ مرهم ارمغان ها زخم کاری
قرن تنهایی و تلخی فصل فقر و نامرادی
گورهای دسته جمعی خانه های انفرادی
روزگار سست عهدی قرن سخت افزار و سی دی
زایش ویروس وحشت انتشار نا امیدی
استخوان های شکسته نردبان های ترقی
مهربانی ها خلاصه کینه ورزی ها مفصل
فصل نا آرامی جان موسم تشویش پرور
روزگار بی مروت قرن نا درویش پرور
عرصه دلهای خالی دستهای ظاهرا پر
بی توقف در تکاپو خط تولید تنفر
قرن فرصت های فاسد لحظه های نامناسب
قرن استعفای عاشق قرن استیلای کاسب
رفته تا اوج ثریا شاخص سر در گمی ها
در نخاع مهربانی ترکش نامردمی ها
قرن ترویج حرامی عرضه ایمان انبوه
بی وفایی های واجب مهربانی های مکروه
رشد روز افزون خنجر کاهش میزان مردی
نسل مجنون های عاشق خسته از لیلا نوردی
قرن زردی قرن حذف ارغوانی ها گلی ها
قرن شلیک کلاغان در گلوی کاکلی ها
موسم نوآوری ها برگ ریزان بهاری
زندگی های مکرر مرگ های ابتکاری
قرن از اصلی بریدن قرن غلتیدن به فرعی
قرن دین را سر بریدن با اصول ضد شرعی
عشق در خط مقدم پاتک بی وقفه نان
وای بر رزم آور دل بشکند گر خط ایمان
مرحوم سید حسن حسینی
یه قلم توانای هنرمند بسیجی رضا برجی:
برای ما و عده ای ….چه خوب شد نیامدی
سلام حاج احمد!
می دانم که جواب سلامم را نخواهی داد
دیگر سالهاست که در انتظار جواب سلامت نیستم
اما باز هم سلام میکنم
سلام حاجی!
دوازده آبان ماه امسال وقتی سعید ابوطالب و سهیل کریمی از سفر صد و بیست روزه شان برگشتند و در فرودگاه مهر آباد روی دوش هزاران نفر از مردم استقبال شدند دوباره به یادت افتادم دوباره بغض گلویم را گرفت
سالهاست وقتی فرودگاه مهر آباد ا میبینم با خود تصور میکنم لحظه ای را که تو و همراهانت هم پا به کریدور فرودگاه بگذارید
آن روز چه خواهد شد؟!
چند نفر به استقبالت خواهند آمد؟
چه شعارهایی خواهند داد؟
سعید و سهیل تنها چهار ماه از این کشور دور بودند آنها هم مثل تو ویارانت پس از اشغال یک کشور اسلامی به آنجا رفتند تا کاری را که در توانشان بود به انجام برسانند
آنها هم مثل تو ناگهان نا پدید شدند
مثل تو تا مدتها کسی مسئولیت بازداشتشان را به عهده نمیگرفت
کسی تا هفته ها نمیدانست زنده اند یا شهید شدند!
کسی خبر نداشت که …
اما هر چه بود تمام شد!سر انجام بعد از چهار ماه برگشتند. در این چها ماه چیز زیادی عوض نشده بود .
دوستان و آشنایان همان مردم همان کوچه و خیابان همان شادی و غم ها و همان دغدغه ها و دل مشغولی ها. اما میترسم از آن روز که تو بیایی!
چی چیزهای خواهی دید؟ چه حرف هایی خواهی شنید؟
فکرش را هم که میکنم پیشانی ام از عرق تر مشود !
خواهی دید کشوری را که تو یارانت آن را دیار صاحب الزمان میدانستید در کشاکش هوا و هوس های مشتی سیاست باز ناشی قرار گرفته است!
یک طرف جدال چپ و راست!
یک طرف مانور تجمل!
یک طرف سنت و تجدد!
یک طرف جامعه مدنی و سکولاریسم و…
خواهی دید که چگونه به اسم آزادی تمام مکتب تو ویارانت را به قربانگاه برده اند
خواهی دید به اسم پیشرفت و نوگرایی حتی دیگر تحمل شنیدن نام برادران شهیدت یا تصاویرشان برای حضرات سخت و طاقت فرسا شده است.
خواهی دید که چگونه محرمانه ترین اسرار سیاسی و نظامی که تو برای حفظ گوشه ای از آنها از تزریق مواد بیهوش کننده به خود هنگام عمل جراحی خودداری کردی امروز در میان منازعات سیاسی آقایان به بیگانگان خیرات میشود!
خواهی دید آدم هایی که روزی فریاد میزدی باید به تقاص خون شهدای کردستان اعدام شوند امروز لیست انتخاباتی میدهند و اتفاقا توسط وزارت کشور تایید صلاحیت میشوند!
تو...
روزهای پذیرش قطعنامه 598 را ندیدی حاجی!
آن روزها اشک از چشمان مردم و مسئولین دور نمیشد اما امروز در ماجرای پذیرش اجباری پروتکل الحاقی بسیاری ار حضرات مسئولین در ساز و دهل دمیدند و کوفتند و به آن افتخار کردند
حاجی!
چقدر دوست داشتم بیایی تا با هم دست یاری به خلف صالح حضرت روح الله بدهیم
نمیدانی دشمن چقدر مشتاق است تا جام زهر بنوشد نمیدانی... حاجی!
اما حالا مدتی است که دیگر برای آمدنت دعا نمیکنم چرا که میدانم اسارت و شهادت در غربت بهتر است از دقمرگ شدن در قربت!
...هرکجا هستی بمان حاجی!
حاج احمد! تو مستحق شهادتی نه دقمرگ شدن... خدا کند که نیایی!
چه روزها که یک به یک گذشت و تو نیامدی
برای ما و عده ای چه خوب شد نیامدی
رضا برجی
بسم رب الشهدا
سلام علیکم!
خوب خدا را شکر برای اینکه حرفهای من کلیشه نباشه این دفعه عذر خواهی نمیکنم!!!
همینه که هست!!!
وقتی نامه بالا رو خوندم خیلی باهاش حال کردم انگار حرف دل همه بسیجی ها رو زده بود
دلم نیومد تو دوکوهه ننویسمش برای همین نشستم و تایپش کردم تا شاید شما هم از این نامه استفاده کنید!
ولی بسیار متاسفم! (عجب کلمه با کلاسی ) که ایام اربعین حسینی و تشیع پیکر پاک ۳۵۰ شهید دفاع مقدس باز این بلاگ اسکای ... خراب شده بود!
این بلاگ اسکای هم میذاره تا دو تا مناسبت میاد که میشه چهار تا مطلب در موردش نوشت خراب میشه تا آبها که از آسیاب افتاد و هیچ مناسبت خاصی نبود دوباره درست میشه !
خب عیب نداره ... ما صبرمون زیاده!
ولی اگه این بلاگ اسکای برای همیشه نفسش ببره (خدایی نکرده!) باز ما بیکار نمیشینیم!
چند تا عکس از تشیع پیکر شهدا انداختم که خیلی دوست داشتم فرداش بذارم تو وبلاگ ولی خب قسمت نبود با اینکه چند روزی گذشته این هم سوغات ما از تشیع پیکرهای پاک ۳۵۰ شهید گمنام و غیر گمنام دفاع مقدس.
ضمن تبریک ایام ماه ربیع الاول ماه تبرا از همه شما التماس دعا دارم
اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک الهم العنهم جمیعا
تقدیم به سبکبالانی که زمین را لایق قدومشان ندانستند!
سلام
صدای من را از هزاران متر زیر پایتان میشنوید
البته اگر بخواهید به صدای ما گنهکاران گوش بسپارید!
اینجا زمین است
کره ای از خاک
و ما انسهانهای خاکی دلبسته وجب به وجبش هستیم!
چنر روزی است که از سفر به جبهه های جبوب گذشته است
فقط چند روز!
آنقدر بی اراده شده ایم که همین چند روز هم نتوانستیم به قول و قراری که با شما در قتلگاهتان گذاشتیم عمل کنیم!
فقط چند روز...!
بگذریم...میدانم این حرفها بسیار تکراری شده است....خوب میدانم!
وقتی پا در دوکوهه گذاشتم یک بار دیگر احساس کردم که در کربلا قدم میزنم
وقتی ساختمانهای دوکوهه را میدیم با خود میگفتم چقدر هوای اینجا شبیه آسمان بین الحرمین است
حسینیه حاج همت بوی خیمگاه ارباب را میداد
و حوض روبه رویش صدای امواج فرات!
اما قتلگاه را در دوکوهه نیافتم!!!
ولی... در فکه پیدایش کردم!
فکه قتلگاه عشاق است
و سکوی پرواز!
ای شهدا...
خوب میدانید که خاک فکه بسیار داغ و سوزان است و شن های رونده اش میتواند در چند دقیقه انسانی را زیر خود پنهان کند
هنوز بوی شما را از زیر خاکهایش استشمام میکردیم
و خجالت میکشیدیم که با کفش پا روی خاکش بگذاریم
آخر این خاک بوی خون میدهد
بوی خون یاران خمینی!
چه سرزمین عجیبی است!
هنوز کسانی که آرزوی شهادت دارند در فکه به وصال میرسند
و عجب انس عجیبی است میان فکه و دوکوهه!
ای عشاق مجنون
در این سرزمین ها به دنبال چه بودید که هیچگاه نه از گرمایش نالان شدید و نه از سرمایش لرزان!
نمیدانم به ما سر زدید یا نه!
اما رسم مهمان نوازی نیست که پس از آمدن کیلومترها راه ما را تحویل نگیرید
آمدیم تا عیدمان را کنار شما باشیم
تا شاید...
امسال مانند سال قبل به پایان نرسد
ولی میدانم ... خوب میدانم که ما را نگاه میکردید و جواب سلاممان را میدادید
آخر پدر و مادران شما هم بین ما بودند
آمده بودند تا شاید گلهایشان را در فصل شکوفه پیدا کنند
و سال نو را به عزیزانشان تبریک گویند
ای شهدا..
ما باز هم آمدیم
و باز به عهدی که با شما بستیم عمل نمودیم
حال ...
نوبت شماست که به عهدتان وفا کنید
بسم الله!
زیرا که مارا هراس از مرگ نیست چرا که اطمینان داریم بدون ما هم پرچم خونین اسلام و انقلاب را در دستهای پر توان میلیونها مردم محروم و مستضعف میهن اسلامی سر بلند و بر افراسته تر از پیش به اهتزاز در خواهد آمد و میلیون ها دهان نوای قدسی و آسمانی ((الله اکبر)) را در چهار گوشنه جهان طنین خواهند انداخت ((رئیس جمهور شهید رجائی)) برای اولین بار در سال 83 سلام سال نو مبارک ببخشید چند وقتی هست که نمیتونم به وبلاگ شما دوستان سر بزنم ان شاءالله تو همین روزها از خجالتتون در میاییم (همش حرفهای تکراری!) تو دوکوهه به یاد همه دوستان وبلاگ دوکوهه بودم و همتون رو دعا کردم (البته اگه با دعای گربه سیاه بارون بیاد ... الان که هوا بارونیه!) شما هم ما رو از دعای خیرتون فراموش نکیند التماس دعا
کلام شیدا!
((۳۹))
دشمنان کور دل انقلاب اسلامی باید بدانند که شهادت در راه خدا آرزوی ماست